تحقیقات و مشاهدات نشان می‌دهند که هشت‌پاها موجوداتی فوق‌العاده باهوش با قدرت یادگیری بسیار بالا هستند اما سوالی که مطرح می‌شود این است که چرا موجودی با این همه هوش و ذکاوت و قدرت یادگیری، مانند بشر پیشرفت نمی‌کند؟ به گفتهٔ کارشناسان، دلیل این امر، طول عمر کوتاه این حیوان است که برای هشت‌پاهای معمولی چیزی بین ۱ تا ۲ سال و برای هشت‌پاهای بسیار بزرگ چیزی بین ۳ تا ۵ سال است. این مدت، کوتاه‌تر از آن است که آنها بتوانند تجربیات خود را به نسل‌های آینده منتقل کنند، چیزی که ما آدم‌ها آن را «انتقال دانش و فرهنگ» می‌نامیم. برای همین است که هر نسل هشت‌پا اشتباهات نسل‌های پیشین را تکرار می‌کند، همه چیز را دوباره تجربه می‌کند و از نو می‌آموزد.

اما آدم‌ها...آدم‌ها باهوش‌تر از هشت‌پاها هستند و عمر ۶۰، ۷۰، ۸۰ یا ۹۰ ساله و همچنین، قابلیت‌های اجتماعی و ابداعات و اختراعاتشان این امکان را به آنها می‌دهد که فرهنگ، دانش و تجربیاتشان را به خوبی به نسل‌های بعد منتقل کنند. قاعدتاً همه چیز مهیاست که بشر اشتباهات نسل‌های گذشته را تکرار نکند ولی تکرار می‌کند، نه یک بار، نه ده بار، نه صد بار... مشکل بشر جای دیگری است: بشر فراموشکار است و خود‌بزرگ‌بین! او همیشه فکر می‌کند خودش با پیشینیان و کلاً همهٔ دنیا خیلی فرق دارد و می‌تواند ادعای بزرگی کند و آنقدر هم زیرک و قدرتمند و بر اوضاع مسلط است که می‌تواند جریانات را به سمت و سویی غیر از آنکه دیگران برده‌اند یا برده شده‌اند، ببرد. اگر این فراموشکاری و خودبزرگ‌بینی نبود، امروز شاهد این همه تمایلات و غرور بیجای ملی، مذهبی، آیینی و نژادی و «منم منم» و «اجداد من فلان بودند» و «کشور من مهد تمدن بوده» و «هر چیز خوبی در دنیا از کشور و فرهنگ اجداد من نشات گرفته» و «من بیشتر از بقیهٔ ملت‌ها شرف دارم» و احساسات پوچ و کاذب تحت عناوین دهان‌پرکنی مانند «میهن‌پرستی»، «خاک‌پرستی»، «مرزپرستی»، «عرق ملی»، برتری نژادی، بزرگ کردن دوبارهٔ مرزها، ایجاد دوبارهٔ امپراطوری‌ها و قدرت‌های واحد و متمرکز و دیکتاتوری‌ها و غیره نبودیم. اگر این فراموشی داوطلبانه و خودبرتربینی نبود، امروز شاهد هیچ جنگی در هیچ جای دنیا نبودیم و هیچ کودکی، مادر و پدرش را به بمب‌ها و تانک‌ها و مسلسل‌ها نمی‌باخت و هیچ نقطه‌ای از زمین، نقطهٔ تقابل دعاهای دو مادر برای بازگشت فرزندشان به خانه نمی‌شد و هیچ کس آواره و دربدر و جنگ‌زده نبود...

اما این تنها قسمت غم‌انگیز ماجرا نیست. قسمتی که حتی از این هم غم‌انگیزتر است این است که ما آدم‌ها حتی در حالتی که آن را «صلح» می‌نامیم، در حال جنگی نابرابر، خونین، جنون‌آمیز و بی‌وقفه‌ایم: جنگ با سایر موجودات و طبیعت. به این آمار توجه کنید:

در جنگ‌های قرن بیستم مجموعاً ۱۰۸ میلیون آدم کشته شدند که بی‌تردید فوق‌العاده وحشتناک است و هر یک نفری که در این جنگ‌ها کشته شده است، یک نفر زیاد بوده است.

ولی حالا به این آمار توجه کنید:

ما آدم‌ها هر سال فقط برای تولید چیزی که دوست داریم آن را «غذا» بنامیم ولی در واقع، نه برای بقا و نه برای سلامتی کوچک‌ترین نیازی به آن نداریم، با احتساب ماهی‌ها و حیوانات دریایی دیگر ۱٫۲۷ تریلیون حیوان را می‌کشیم. آیا می‌توانید این رقم را تصور کنید؟

1,270,000,000,000

این به معنای آن است که ما در هر یک ساعت ۱۴۵ میلیون حیوان را به خون می‌کشیم و برای همیشه خاموش می‌کنیم. تعداد زیادی از این حیوانات، به عنوان برده پیش ما متولد می‌شوند، زندانی‌اند، استثمار و شکنجه می‌شوند، لحظه به لحظه رنج می‌کشند تا روز و لحظهٔ شوم ذبحشان فرا برسد... توجه کنید تعداد حیواناتی که ما فقط در یک ساعت به صورت عمدی می کُشیم، از مجموع تعداد کشته شدگان در جنگ‌های قرن بیستم بیشتر است.

ما هر سال صدها میلیون حیوان را در آزمایشگاه‌ها و کلاس‌های درس می‌سوزانیم، سم‌خوار می‌کنیم، دچار شوک می‌کنیم، زنده‌شکافی می‌کنیم... حتی این عدد هم از تعداد کل کشته شدگان جنگ در طول قرن گذشته بیشتر است.

و این آمار ادامه دارد: صدها میلیون یا شاید میلیاردها حیوان که هر ساله فقط برای سرگرمی شکار می‌شوند، حیوانات بیشماری که برای پوشاک آدم‌ها کشته می‌شوند، حیوانات بیشماری که کشته می‌شوند تا تعدادی از آنها به عنوان سرگرمی‌های زنده برای آدم‌ها اسیر شوند... و حیوانات بیشمار و حتی بسیار بیشتر دیگری که هر سال غیر مستقیم قربانی رشد بی‌رویهٔ جمعیت و مصرف غیر مسئولانهٔ بشر می‌شوند: موجوداتی که آدم‌ها زیستگاه‌هایشان را تصاحب کرده‌اند، موجوداتی که در نتیجهٔ آلودگی و گرمایش زمین غذای کافی و زیستگاهی ندارند، موجوداتی که...

ما در حال جنگی نفسگیر با زمین و زمینیان‌ایم و داریم با شتابی سرسام‌آور، سیاره‌ای را که تنها خانهٔ همهٔ ماست به طور جبران‌ناپذیری ویران می‌کنیم. این جنگ با صنعتی شدن زندگی بشر به اوج رسیده است و تا این لحظه حتی یک ساعت آتش‌بس نداشته است. هیچ جنگی هرگز برنده‌ای نداشته و نخواهد داشت. هیچ تردیدی نیست که این جنگ نابرابر، نفس خود ما را هم خواهد گرفت و بنیاد ما را هم از جا خواهد کند. تا کی و تا کجا می‌خواهیم به این جنگ بی‌امان ادامه دهیم؟ آیا زمان صلح فرا نرسیده است؟