- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
سوالها و جوابها در مورد گیاهخواری
دین خوردن گوشت را برای من آزاد کرده است. پس چرا نخورم؟
اینکه برخی از ادیان پیروان خود را از گوشتخواری منع نکردهاند، از این واقعیت ناشی میشود که انسان در برخی از دورهها و مکانها برای بقاء خود به خوردن گوشت نیاز داشته است ولی آیا امروز هم این مسئله صادق است؟
آیا شما دینی را میشناسید که خوردن گوشت را بر پیروان خود واجب کرده یا حتی آن را جزو فضایل شمرده باشد؟ آنچه تمام ادیان الهی به پیروان خود واجب کردهاند، مهربانی است و نفس کشتن که از سر اجبار نباشد، نفی صریح محبت است. از طرف دیگر، گوشتخواری به شکل امروز یک اسراف محض است. آیا ادیان واقعی ما را از اسراف بر حذر نداشتهاند؟ تاریخ گواهی میدهد تمام بزرگان ادیان واقعی، تمام فیلسوفان و اخلاقگرایان نامدار و تمام کسانی که زندگی خود را وقف صلح بر روی کرۀ زمین کردهاند و میکنند، از خوردن گوشت اجتناب کردهاند و میکنند. آیا این یک پیام واضح و روشن نیست؟
در طبیعت هم حیوانات درنده حیوانات دیگر را میکشند. چرا ما نکشیم؟
هیچ شکی در بازی مرگ و زندگی، کشتن و کشته شدن یا خوردن و خورده شدن طبیعت وجود ندارد ولی:
۱- در طبیعت حیوانات برای ادامۀ بقا حیوانات دیگر را میکشند نه از روی لذت. اگر ما هم در شرایطی زندگی میکردیم که برای بقا مجبور به کشتن حیوانات بودیم یا در همین عصر حاضر در شرایطی قرار بگیریم که برای زنده ماندن مجبور به کشتن حیوانات دیگر شویم، گوشتخواری ما غیر اخلاقی محسوب نمیشود ولی در زمانی که بین ۵ تا ۱۰ درصد مردم دنیا گیاهخوار و ۲ تا ۳ درصد وگان هستند و نتایج تمام تحقیقات و آمارهای ارائه شده ثابت میکنند این افراد اگر از سالمتر از افراد همهچیزخوار نباشند بیمارتر و ضعیفتر نیستند، آیا اصرار افراد گوشتخوار برای ادامۀ این رویه، قتل از روی عیش و نوش نیست؟
۲- بیشتر مردم از آنچه در دامداریها و مخصوصاً در دامداریهای صنعتی میگذرد بیاطلاعند. نظام خلق شده توسط انسان کوچکترین شباهتی به نظام طبیعت ندارد. در طبیعت، هیچ حیوانی برای شکنجه شدن پا به جهان نمیگذارد. هر حیوان آزاد و رها به دنیا میآید، میتواند از نور و هوای طبیعی، محبت مادر، همزیستی با همنوعان، ارضاء غرایز، محبت به فرزندان و ... لذّت ببرد، آزادانه حرکت کند، هنگام احساس خطر حداقل سعی کند از خود دفاع یا فرار کند. در طبیعت، هیچ حیوان شکارچی شکار خود را چند ماه یا چند سال آزار و شکنجه نمیدهد، شاخها یا دم یا نوک یا دندانهایش را نمیکند، به او داغ نمیزند، فرزندانش را در چند ساعت بعد از تولد از او نمیگیرد، با تغییرات ژنتیکی وزنش را آنقدر زیاد نمیکند تا زیر وزن خود درد بکشد، با تلقیح مصنوعی او را پی در پی باردار نمیکند تا شیرش را بدوشد، مواد شیمیایی و هرمونی به او نمیخوراند، او را در بدترین شرایط ممکن، در سرما وگرمای طاقت فرسا، ساعتها و روزها و هفتهها در جادهها یا اقیانوسها نگه نمیدارد تا او را در نقطهای دیگر بکشد... در طبیعت، هیچ حیوانی لزوماً برای مرگ زودرس به دنیا نمیآید. یک حیوان ممکن است یک دقیقه، چند روز، چند ماه پس از تولد بر اثر گرسنگی، تشنگی یا بیماری بمیرد یا شکار شود ولی این امکان نیز وجود دارد که همین حیوان سالهای سال زندگی کند و از زندگی خود لذّت برد. اگر کسانی که دم از قانون طبیعت میزنند تنها چند ساعت از وقت خود را صرف تحقیق در مورد زندگی حیوانات پرورشی کنند دیگر هرگز آنچه را در صنعت تولید گوشت و یا حتی در دامداریهای سنّتی اتفاق میافتد با طبیعت مقایسه نخواهند کرد.
۳- اگر ادعا میکنیم که اشرف مخلوقات هستیم و از طرف دیگر وجود این همه گیاهخوار ثابت میکند که خوردن گوشت در زمان و شرایط ما نه از روی اجبار بلکه از روی انتخاب است، باید تکلیف خود را با اخلاقیات و انسانیتمان مشخص کنیم. به قول گاندی «اگر ما خود را اشرف مخلوقات میدانیم، به غلط از دنیای حیوانات پایینتر تقلید میکنیم.»
«حتی اگر من گیاهخوار شوم با وجود این همه مردم غیر گیاهخوار چیزی عوض نمیشود!»
این فکر صد درصد اشتباه است چون:
۱- گیاهخواری، به منزلۀ نجات مستقیم جان حیوانات است:
نرخ گوشتخواری در کشورهای مختلف متفاوت است. بر اساس آمار ارائه شده در آمریکا، بدون احتساب ماهیها و جانوران دریایی، هر آمریکایی غیر گیاهخوار سالانه به طور متوسط ۳۷ حیوان را میخورد. بر اساس این آمار حتی بدون احتساب ماهیها و حیوانات دریایی دیگر یک آمریکایی در طول عمر ۷۵ سالۀ خود ۲۸۰۰ حیوان شامل ۲۶۳۰ مرغ و اردک، ۱۲۳ بوقلمون، ۳۲ خوک، ۱۳ گاو و ۲ گوسفند را میخورد.
بر اساس آماری دیگر، یک فرد انگلیسی غیر گیاهخوار در طول عمر خود به طور متوسط ۱۱۰۰۰ حیوان (با احتساب ماهیها و حیوانات دریایی دیگر) را میخورد.
توجه کنید که بیشتر آمارهای ارائه شده در کشورهای مختلف تنها شامل حیواناتی است که یک فرد میخورد. این در حالی است که تلفات جانبی صنعت دامداری (مرگ و میر بر اثر شرایط نامساعد زندگی در دامداریهای صنعتی، بیماریها، مرگ و میر هنگام انتقال به کشتارگاهها و غیره) هم رقم سرسامآوری است. علاوه بر این، حیواناتی که برای محصولات دیگر حیوانی مثل چرم، شیر، تخممرغ و غیره پرورش داده و کشته میشوند هم جای توجه زیاد دارد.
شاید فکر کنید چه من این محصولات حیوانی را بخورم و چه نخورم، این حیوانات در هر صورت کشته شدهاند. واقعیت این است که میزان عرضه با میزان تقاضا نسبت مستقیم دارد. هر چه میزان تقاضا پایینتر بیاید میزان عرضه هم پایینتر میآید. این به معنای پرورش و کشتار حیوانات کمتر است. آیا نجات این همه حیوان ارزش تغییر را ندارد؟
۲- لیست خرید ما نشانۀ طرز تفکر ما و وسیلۀ میارزۀ آرام و موثر ما در برابر ظلم و استثمار است:
در دنیایی که در آن تقریباً همه چیز بر پایۀ اقتصاد میگردد، اغراق نکردهایم اگر بگوییم "لیست خرید" ما از یک سو نشان دهندۀ هویت و فرهنگ ما و از سوی دیگر کارسازترین وسیلۀ مبارزۀ ماست. لیست خرید ما مشخص میکند ما طرفدار و مخالف چه چیزهایی هستیم. خرید محصولاتی که نتیجۀ استثمار انسانها و حیوانات و نابودی محیط زیست هستند به منزلۀ حمایت ما از این ظلم است. در عوض، چشمپوشی از این محصولات، وسیلۀ مبارزۀ آرام ما با استثمار و خشونت است. لیست خرید ما پیام روشنی برای تولید کنندگان و به تبع آن برای سیاستمداران و کل سیستم دارد و تایینکنندهترین فاکتور در سیاستگذاریهای آینده است. برای کسانی که از وضعیت زندگی و کشتار حیوانات پرورشی و تاثیرات آن بر کل کرۀ زمین با خبر هستند، جای شکی وجود ندارد که تمام محصولات حیوانی، محصول خشونت، استثمار و ظلم هستند. از حقوق حیوانات گرفته تا مصالح محیط زیست تا حتی حقوق انسانها، موردی نیست که در صنعت دامداری نقض نشود پس تصمیم خود را بگیرید: کدام طرف قضیه هستید؟ حمایت از ظلم یا مبارزه با آن؟
۳- گیاهخواری، یک موج تغییر فرهنگی به وجود می آورد:
تاثیر گیاهخواری ما تنها به نجات حیواناتی که خود ما میخوریم یا برای تامین شیر و تخم مرغ و چرم و غیرۀ ما پرورش داده و کشته میشوند، محدود نمیشود. همانطور که ما از جهان اطرافمان تاثیر میگیریم، جهان اطراف هم از تمام اعمال، گفتار و حتی افکار ما تاثیر میگیرد. گیاهخوار بودن هر شخص تلنگری به تمام اطرافیان و جهان اطراف است. تمام کسانی که برای سالهای طولانی گیاهخوار بودهاند، خوب میدانند که گیاهخوار شدنشان چه موجی ایجاد کرده و این موج تغییر تا کجا رفته است. حتی اگر مدت زمانی طول بکشد تا نتایج این تاثیر را ببینیم، تاثیر فرهنگی و اجتماعی گیاهخواری که هر کدام از ما به وجود میآوریم، غیر قابل انکار است. گیاهخوار شدن ما نقطۀ شروع یک تغییر تاریخی در زندگی بشر و سایر ساکنان زمین است.
مارگارت مید، یکی از معروفترین انسانشناسان و جامعهشناسان تاریخ ، میگوید: "هرگز به این نکته شک نکن که یک گروه کوچک از شهروندان متفکر و بامسئولیت میتوانند دنیا را تغییر دهند. این تنها چیزی است که همیشه نتیجه داده است."
پس گیاهخوار شدن شما نه تنها «چیزی» را عوض میکند بلکه همه چیز را عوض میکند!
«اگر همه گیاهخوار شوند، تکلیف این همه مرغ و گاو و گوسفند که متولد میشوند چه میشود؟ اینطوری تعادل طبیعت به هم میخورد و تعداد گاوها و مرغها و گوسفندها فوقالعاده زیاد میشود!»
چیزی که افرادی که این ادعا را میکنند به آن توجه نمیکنند این است که مرغ و گاو و گوسفندی که انسانها میخورند از طبیعت شکار نمیشوند و اصولاً ارتباطی با طبیعت ندارند. شاید بیشتر مردم حتی یک بار گوشت شکار نخورده باشند ولی بیشتر مردم روزی سه بار بر سر سفرهای مینشینند که محتویات آن، چه گوشت، چه لبنیات و چه تخممرغ از دامداریها میآیند. دامداری و مخصوصاً دامداری صنعتی که تامین کنندۀ بیش از ۹۰ درصد گوشت، لبنیات و تخممرغ دنیاست، جزئی از چرخۀ طبیعت نیست.
در واقع، دامداری یک نظام مصنوعی ساخته شده توسط انسان است که به موازات نظام طبیعت درجریان است. ورودی آن علوفۀ کاشته شده، غلات و سویا، آب و منابع انرژی است که طبیعت برای پرداخت آن هزینۀ سنگینی پرداخت میکند و دو خروجی دارد:
۱- گوشت و لبنیات و تخممرغی که روانۀ بازار میشود.
۲- حجم فوقالعاده بالایی از فضولات شامل نیترات فراوان، آنتیبیوتیکها، سموم، گاز متان، گاز منواکسیدکربن، گاز دی اکسید کربن و غیره که تحویل طبیعت داده میشود. طبیعت و ساکنان زمین هزینۀ گزافی برای دریافت این خروجی پرداخت میکنند.
در صنعت دامداری، هیچ چیز طبیعی نیست. حیوانات نر و ماده جدا نگه داشته میشوند. بارداری معمولاً از طریق تلقیح مصنوعی صورت میگیرد مثلاً در مورد گاوها طی یک عملیات رنجآور اسپرم گاو نر را میگیرند و در عملیاتی دیگر گاوهای ماده را با این اسپرم باردار میکنند. به عبارت دیگر، دامداران تصمیم میگیرند چه زمانی حیوانات باردار شوند و بر سر بچۀ آنها چه بیاید. تعداد بچههای متولد شده در دامداریها را میزان تقاضای مردم برای محصولات حیوانی تعیین میکند. فرض کنیم هر سال ۱۰ درصد مردم گیاهخوار شوند. با کم شدن تقاضا، دامداریها میدانند که باید عرضه را ۱۰ درصد کمتر کنند یعنی در هر دوره ۱۰ درصد حیوانات کمتری را با تلقیح مصنوعی یا غیره باردار کنند تا بچههای کمتری متولد شوند.
از طرف دیگر، بد نیست نگاهی هم به طول عمر حیوانات در دامداریهای صنعتی بپردازیم:
طول عمر یک مرغ گوشتی در دامداری صنعتی تنها چند هفته است. فرض کنیم از همین لحظه مرغداران به باردار کردن مرغها به روش مصنوعی خاتمه دهند و به روند کشتار مانند سابق ادامه دهند. دقیقاً تا ۵ هفتۀ دیگر هیچ مرغ گوشتی در مرغداریها وجود نخواهد داشت. طول عمر یک گاو گوشتی در دامداری صنعتی چیزی بین یک روز تا دو سال (معمولاً ۳ تا ۶ ماه) است. اگر از همین لحظه هیچ گاوی را با تلقیح مصنوعی باردار نکنند و به روند کشتار ادامه دهند تا دو سال دیگر گاوی در گاوداریها وجود نخواهد داشت.
قضیه به این سادگی است. هر چه میزان مصرف محصولات حیوانی کمتر شود، حیوانات بدبخت کمتری پرورش داده میشوند و در نتیجۀ آن، رنج و آزار و کشتار کمتری متوجه حیوانات خواهد بود. با گیاهخوار شدن شما یا حتی تمام دنیا جمعیت حیوانات پرورشی نه تنها بیشتر نخواهد شد بلکه مرتب از تعداد این حیوانات کاسته خواهد شد. پس بدون نگرانی از افزایش زیاد از حد تعداد مرغها و گاوها و گوسفندها گیاهخوار شوید!
اگر بنا باشد به دلایل اخلاقی حیوانات را نخوریم، پس نباید گیاهان و سبزیجات را هم بخوریم چون آنها هم درد و احساس دارند!
این جمله متداولترین جمله ایست که هر گیاهخوار از اطرافیان خود میشنود. کسانی که برای مدت طولانی گیاهخوار بوده اند شاید صدها بار این جمله را شنیده باشند ( گاهی حتی از کسانی که منطقی به نظر می آیند یا تحصیل کرده اند) و بارها از خود پرسیده باشند آیا درک تفاوت میان یک هویچ و یک مرغ یا گوسفند تا این حد سخت است؟ واقعیت این است که این معمولاً یک پرسش جدی نیست و کسانی هم که آن را مطرح میکنند، منتظریک پاسخ منطقی ازطرف مقابل نیستند. در واقع، آنها امیدوارند که هیچ جواب منطقیی نشنوند. عنوان کردن این سوال یک مکانیزم دفاعی روانی و تا حدودی طبیعی برای مقابله با ترس است. اما چرا ترس؟ هر کدام از ما سعی میکند تصویری مثبت و دوست داشتنی از خود در ذهن خود بسازد و آن را به دیگران نیز منتقل کند. این "عزت نفس"، به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه لازمۀ داشتن آرامش روانی و یک زندگی سالم و هماهنگ با دیگران است به شرط آنکه تبدیل به غرور نشود، تمرکز ما را تنها به خود معطوف نکند و ما را به یک دایرۀ بسته در برابر تغییرات مثبت تبدیل نکند. وقتی فرد در وضعیتی قرار میگیرد که کارهایش از نظر اخلاقی مورد سوال قرار میگیرند، از اینکه این تصویر درونی از "خود" از یک طرف و انعکاس آن به طرف دنیای خارج از طرف دیگرمتزلزل شود، دچار واهمه میشود. در اینجا شخص سه راه پیش روی خود میبیند:
۱- به این واقعیت تن دردهد که کار یا کارهایش غیر اخلاقی بوده است و روی خود کار کند تا آنها را تغییر دهد. این در حالیست که خود "تغییر" ترس برانگیز است مخصوصاً اگر قرار باشد زندگی ما را در بسیاری از حوزه ها مورد تاثیر قرار دهد و لازمۀ آن چشمپوشی از برخی چیزها باشد که به اعتقاد خودش "لذت بخش" هستند. واقعیت این است که عدۀ کمی از مردم به درجه ای از رشد رسیده اند که بتوانند بدون پیش داوری به قضاوت کارهای خود بنشینند و بدون آوردن بهانه برای اشتباهات خود یا سعی در زیبا و منطقی جلوه دادن آنها در پی تغییر آنها برآیند (درعین حال که خود را برای اشتباهاتی که قبلاً کرده اند میبخشند)
۲- قبول کند که کارش از نظر اخلاقی اشتباه است ولی هیچ تغییری در آن ندهد. در این صورت، آن تصویر درونی و بیرونی از "خود" دیگر آن تصویر هماهنگ و زیبا و دوست داشتنی نیست چون خود شخص دروناً و بیروناً قبول میکند کاری را تکرار میکند که غیر اخلاقی است. بیشتر مردم این راه را هم انتخاب نمیکنند چون نمیخواهند به عزت نفس خود صدمه بزنند و گذشته از این، لازمۀ رفتن این راه هم مقداری شهامت و صداقت (صداقت با دیگران و صداقت با خود) است که در بسیاری از افراد وجود ندارد.
۳- با بهانه های بی اساس وغیرعقلانی سعی کند کاری را که دروناً میداند اشتباه است توجیه کند مثلاً اینکه "خب همه این کار را میکنند" یا "خب فلانی حتی بدتر از این کار را میکند" یا "خب خیلیها اگه این کار را نمیکنند، عوضش فلان کار را میکنند که من نمیکنم" یا "من خیلی خوبم چون دیگری فلان کار را کرده که من نکردم" یا "خب چاره ای نیست. زندگی همینه" یا "همیشه همین بوده" یا .... قصد این افراد لزوماً آزار دیگران یا گفتن دروغ به آنها نیست. آنها بیشتر وقتها سعی میکنند با آوردن دلایل پوچ به مغز خود بگویند: "همین که گفتم. دیگر لازم نیست اطلاعات را پردازش کنی" چون اگر ندایی که از ضمیر ناخودآگاه می آید و آنها با تمام قوا آن را خفه میکنند تبدیل به نداهای ضمیر خودآگاه شود، دیگر نمیتوان به این راحتی آنها را سرکوب کرد و در آن زمان چاره ای جز "تغییر" یا "پذیرش ناهماهنگی" باقی نخواهد ماند.
اما برای عدۀ بسیار کمی که به راستی در مورد قابلیت درد کشیدن گیاهان کنجکاو هستند:
۱- آیا گیاهان هم درد میکشند؟
اولاً مفهوم "درد" به معنایی که ما انسانها میفهمیم تفسیر مغز از اطلاعاتی است که از اعضا مختلف و از طریق سلسله اعصاب دریافت کرده است. به عبارت دیگر، درد به آن مفهوم که ما انسانها میفهمیم نیاز به دو پارامتر دارد: 1- سیستم عصبی و 2- مغز. گیاهان نه سیستم عصبی دارند و نه مغز، در نتیجه نمیتوانند به آن مفهوم که ما درک میکنیم درد بکشند. آنها تنها میتوانند به برخی از محرکها مثل نورپاسخ دهند. شاید برخی بگویند از کجا معلوم که آنها طور دیگری درد نمیکشند؟ ممکن است این واقعیت داشته باشد. ممکن است در گیاهان هم موقع کنده شدن یا بریده شدن "چیزی" میگذرد یا اتفاقی می افتد ولی آن چیز "درد" نیست چون ماهیتاً با چیزی که ما از درد تعریف میکنیم متفاوت است. به هر حال ما هرگز قادر به اثبات وجود یا عدم وجود یا درک آن "چیز" نخواهیم بود چون حتی اگر وجود داشته باشد ما گیرنده های آن را نداریم و ماهیت آن چنان از ماهیت چیزهایی که ما میشناسیم دور است که برای ما شانسی برای درک آن باقی نمیگذارد. حال اگر قرار باشد به این اتکا کنیم که "ممکن است در گیاهان چیزی وجود داشته باشد" از کجا معلوم که وقتی یک جرعه آب میخوریم "چیزی" در آب نمیگذرد یا اتفاق نمی افتد یا از کجا معلوم که "چیزی" در یک تکه سنگ وجود ندارد؟
دوماً درد در واقع محرکی برای فرار است ودر حیوانات تعبیه شده است تا از منبع آن فرار کنند. اگر فرض کنیم که حکمتی در طبیعت وجود دارد، اگر قرار بود گیاهان درد بکشند بایستی راه فرار هم داشته باشند.
سوماً اصولاً لازمۀ زندگی بسیاری از گیاهان بریده شدن، تقسیم شدن، شکسته شدن (قلمه زدن، بریدن شاخه ها، جدا کردن برگها و غیره) است. اگر قرار بود، آنها با این چیزها درد بکشند یا چیز ناخوشایندی در آنها اتفاق بیفتد، باید قبول کنیم که طبیعت در حق گیاهان خیلی ظلم کرده است.
چهارماً اگر بخواهیم درد کشیدن گیاهان را تنها در ارتباط با خوردن آنها بررسی کنیم، باید توجه کنیم که ما معمولاً خود گیاه را نمیخوریم. یک سیب در هر حال به محض رسیدن به زمین میافتد و فاسد میشود. بیشتر دوستانی که ادعا میکنند، یک سیب احساس دارد و موقع گاز زده شدن درد میکشد، بهتر است از خود بپرسند زندگی یک سیب دقیقاً از چه زمانی پایان یافته محسوب میشود؟ در مورد درخت سیب، تکلیف مشحص است: زمانی که ریشه اش بخشکد یا چند روز بعد از آنکه از جا کنده شود ولی سیب خود گیاه نیست، محصول گیاه است.
پنجماً اینکه بعضی از مردم برای گیاهانشان آواز میخوانند، موسیقی میگذارند، آنها را نوازش میکنند و بعد که نیستند گیاهشان پژمرده میشود احتمالاً یک دلیل خیلی ساده دارد: چه کسانی برای گیاهانشان آواز میخوانند یا آنها را نوازش میکنند؟ کسانی که به آنها اهمیت میدهند و وقت و توجه زیادی را صرف آنها میکنند. بالطبع این افراد حالتهای گیاهان را میشناسند و میدانند چطور باید به آن عکس العمل نشان دهند. مثلاً دقیقاً میدانند کی باید خاک را عوض کنند، کی باید آب کمتر یا بیشتر بدهند، کی آنها را در سایه یا نور قرار دهند و غیره. در نتیجه وقتی چنین شخصی از گیاه دور میشود و احتمالاً کس دیگری از گیاه نگهداری میکند که حالات گیاه را نمیفهمد و فقط از روی فرمول به گیاه رسیدگی میکند، کیفیت نور، آب، خاک و محل گیاه به خوبی سابق نیست و گیاه شروع به پژمرده شدن میکند. ولی گذشته از این، حتی اگر ثابت شود که گیاهان نسبت به صداهای مختلف واکنش نشان میدهند، صدا هم میتواند محرکی باشد مثل نور و خاک و چیز زیادی در مورد هوشمند بودن گیاه نمیگوید. اثر تکان دادن بر اثر نوازش هم ممکن است درست باشد ولی باز این باز میتواند پاسخ به یک محرک باشد و بس.
۲- از نظر اخلاقی مرز ما کجاست؟
انسان نیز مانند تمام موجودات دیگر حق دارد برای بقای خود از طبیعت بهره ببرد. ما هم مثل تمام موجودات دیگر برای زنده و سالم ماندن ناگزیر به خوردن غذا هستیم. در اینجا دو راه پیش رو داریم:
- کشتن حیواناتی که مثل ما سلسله اعصاب مرکزی و مغز دارند و در نتیجه از نظر قابلیت درد کشیدن و درک بسیاری از احساسات بسیار به ما نزدیک هستند.
-خوردن گیاهانی که نمیدانیم ولی ممکن است هنگام بریده یا کنده شدن "چیزی" در آنها میگذرد که ما قابلیت درک آن را نداریم.
چیزی که مرز اخلاقیت را مشخص میکند، "ضرورت" است. اگر انسان در زمان یا شرایطی قرار بگیرد که برای زنده ماندن مجبور باشد حیوانی را بکشد، این عمل "غیر اخلاقی" محسوب نمیشود (اگر چه ممکن است برخی از انسانها حتی در این شرایط هم راضی به کشتن حیوانی نشوند). ولی در شرایط عادی که قدرت انتخاب داریم، اگر قرار باشد غذای ما با کمترین مقدار خشونت تهیه شود عقل سلیم کدام راه را بر می گزیند؟ خوردن مرغ یا گوسفند یا ماهیی که یقین داریم، میبینیم، میشنویم و از نظر علمی ثابت شده است مثل ما از مرگ میترسد، درد میکشد، حافظه و خاطرات دارد، قادر به درک احساسات پیچیده مثل افسردگی، غم، شادی، عشق، حسادت، کینه، دلتنگی و غیره است یا یک هویچ که "ممکن است" در حال کنده شدن "چیزی" در آن بگذرد که ما از آن بیخبریم و احتمالاً بیخبر هم باقی خواهیم ماند؟
گذشته از این، این نکتۀ مهم را هم فراموش نکنیم که با خوردن حیوانات نه تنها به گیاهان لطفی نکرده ایم بلکه گیاهان بیشتری را مصرف کرده ایم چون برای هر کیلوگرم گوشت باید چند کیلو غلات یا سویا به حیوانات خورانده شود مثلاً برای تهیۀ یک کیلوگرم گوشت گاو 7 کیلوگرم غلات و سویا به او خورانده میشود. بیشتر جنگلهای بارانی دنیا توسط صنعت دامداری نابود میشوند تا به زمینهای زراعی برای کشت سویا و غلات برای دامها تبدیل شوند. این در حالیست که این غلات و سویاها میتوانستند به مصرف مستقیم انسانها برسند و انسانهای خیلی بیشتری را سیر کنند.
«فکر نمیکنید افراد گیاهخوار و مخصوصاً وگان افراطی هستند و نباید افراط و تفریط کرد؟ باید هر چیزی را مصرف کرد ولی به اندازه اش!»
شاید کمتر فرد گیاهخواری وجود داشته باشد که سعادت شنیدن دوباره و دوبارۀ جملۀ معروف «افراط و تفریط توی هر چیزی بده» یا جملۀ معروفتر «شما دیگه از اون طرف بام افتادید» از طرف مخالفان گیاهخواری نصیبش نشده باشد. نکتۀ جالبتر آن است که این جملات بدون هیچ توضیح اضافی عنوان میشوند و هیچ وقت مشخص نمیشود چه کسی کدام طرف بام است و زندگی در کدام طرف بام زیباتر، عقلانیتر و اخلاقیتر است!
دوست عزیز طرفدار مصرف گوشت و لبنیات:
اولاً واژههای «افراط و تفریط» در هر موردی کاربرد ندارند. برای نمونه، شما ممکن است به کسی که هر روز فقط میخورد و میخوابد بگویید «تفریط در کار کردن بد است» و به کسی که ۲۰ ساعت در روز کار میکند بگویید «افراط در کار کردن بد است» ولی هیچ وقت به کسی که از موقعیت خود در یک سازمان برای باجگیری استفاده نمیکند نمیگویید «تفریط در باجگیری بد است و شما باید بین یک میلیون تا چهارمیلیون تومان در ماه باج بگیرید تا آدم متعادلی باشید». اگر هم بگویید این شما هستید که مشکل اخلاقی دارید نه کسی که به این کار تن در نمیدهد... یا هرگز به کسی نمیگویید «افراط و تفریط در آدمکشی اشتباه است و چون شما هیچ آدمی را نمیکشید، از آن طرف بام افتادهاید» یا به احتمال زیاد به کسی نمیگویید «چرا چند نفر را نمیدزدید تا از آنها به عنوان برده استفاده کنید و در رابطه با بردهداری آدم متعادلی باشید؟» از طرف دیگر، هیچ وقت به فروشندهای که به اندازۀ پولی که گرفته جنس میفروشد نمیگویید «چرا به همان اندازه که پول گرفتهای، جنس میفروشی و این افراط در درست بودن است؟» یا هرگز به کسی که موقع رانندگی پشت چراغ قرمز میایستد، نمیگویید «این افراط در رعایت حقوق شهروندان است»... به عبارت دیگر، قبول کردهاید که اصول اخلاقی و مدنی وجود دارند که باید به آنها پایبند بود و اصولاً صحبت در مورد افراط یا تفریط بودن رعایت این اصول بیمعنی است.
دوماً لطفاً مشخص کنید به نظر شما گیاهخواری افراط است یا تفریط و دقیقاً افراط یا تفریط در قبال چه موردی مدّ نظر شماست؟
اگر هر کسی تنها دو روز از وقت خود را صرف مطالعه در مورد دامداری و پروسههای آن کند، به این نتیجه میرسد که دامداری سه اصل ثابت دارد: «بردهداری»، «بهرهکشی» و «کشتار». شاید گاهی برای کشتن توجیهی وجود داشته باشد مثلاً ممکن است کسی مجبور شود برای دفاع از جان خود انسانی را بکشد یا برای دفاع از جان خود یا رفع گرسنگی و زنده ماندن حیوانی را بکشد ولی هیچ چیز در این دنیا وجود ندارد که بتواند به اندازۀ سر سوزن «بردهداری» یا «بهرهکشی» را توجیه کند، چه قربانی انسان باشد و چه حیوان.
اگر فیزیولوژی بدن ما طوری بود که ما برای بقا به گوشت نیاز داشتیم یا در شرایطی زندگی میکردیم که امکان دسترسی به منابع گیاهی کافی وجود نداشت، عمل کشتن حیوانات «غیر اخلاقی» محسوب نمیشد ولی باز هم اجازه نداشتیم حیوانات را به بردگی بکشانیم و آنها را استثمار کنیم. به عبارت دیگر، حتی در آن صورت هم از نظر اخلاقی دامداری گزینۀ خوبی نبود و برای تامین نیازهای بدن رو آوردن به روشهایی مثل شکار گزینۀ مناسبتری محسوب میشد چون در این صورت لااقل حیوانات از حقوق و زندگی طبیعیشان محروم نمیشدند و ما هم جزئی از چرخۀ طبیعی شکار میشدیم... ولی خوشبختانه نه فیزیولوژی بشر ما را مجبور به مصرف محصولات حیوانی دیگر میکند و نه در شرایط و زمانی زندگی میکنیم که به منابع گیاهی کافی دسترسی نداشته باشیم. در واقع، سوالی که افراد همهچیزخوار که تا این حد نگران «تعادل» هستند باید از خود بپرسند این است:
«در حالی که معتبرترین سازمانهای پژوهشی دنیا در مورد تغذیه با قطعیت میگویند: یک تغذیۀ وگان (کاملاً گیاهی) متناسب و متنوع نیازهای جسمی بشر در تمام سنین را به خوبی پوشش میدهد و با رو آوردن به تغذیۀ وگان میتوانیم سالمتر باشیم، در زمانی که هر کدام از ما میتواند به سوپرمارکت یا بقالی یا میوهفروشی سر خیابان برود و با سبدی پر از غذاهای گیاهی شامل حبوبات، سبزیجات، میوهجات، آجیلها، روغنهای گیاهی و غیره به خانه برگردد و این مواد تمام نیازهای بدن ما را به خوبی پوشش میدهند، در زمانی که این همه افراد وگان وجود دارند که صحیح و سالم زندگی میکنند، آیا پشتیبانی از قتل، خشونت، بهرهکشی و بردهداری تنها برای ارضاء هوس و ذائقه میتواند اخلاقی باشد؟ و آیا اگر کسی از این جنون پشتیبانی نکند و با این کار، شانس سلامتی خود را افزایش دهد و به محیط زیست آسیب کمتری بزند افراط کرده است؟ افراط در «درست بودن»؟ افراط در «توجه به سلامتی خود»؟ افراط در «توجه به مسائل محیط زیست که صنعت دامداری مسئول به وجود آمدن آنهاست»؟ افراط در «مهربانی»؟ افراط در «انسان بودن»؟ افراط در «زیر پا نگذاشتن حقوق دیگران»؟... یا شاید هم تفریط کرده است؟ تفریط در «بیمار کردن خود»؟ تفریط در «ارضا هوس به قیمت زندگی و جان موجوداتی که مثل خود ما ترس و لذّت و درد و تنهایی و خوشی را میفهمند»؟ تفریط در «نادیده گرفتن ظلم»؟ تفریط در «بهرهکشی»؟ تفریط در «بردهداری»؟ تفریط در «کشتار»؟
سوماً ما همگی زندگی نسبتاً آرام و بدون خشونت روزانۀ خود را مدیون قوانین و شرایط مدنی هستیم که در طول هزاران سال به همّت تلاشهای افرادی که در وقت خودشان «افراطی» یا «تفریطی» نامیده میشدند وضع شدهاند و تغییر کردهاند. زمانی که مخالفان بردهداری با بردهداری مبارزه میکردند عده ای آنها را افراطی مینامیدند و معتقد بودند بردهداری باید باشد ولی مثلاً بردهها را نباید لزوماً به زنجیر بست. زمانی که کسانی برای محکوم کردنِ قانونیِ خشونت در برابر کودکان یا زنان مبارزه میکردند عده ای آنها را افراطی مینامیدند. زمانی که گروهی از مردم در برابر تبعیض نژادی مبارزه میکردند، بسیاری آنها را افراطی مینامیدند. زمانی که گروهی از زنان برای رای حق میجنگیدند، بیشتر مردم آنها را افراطی مینامیدند... پس خوشحال باشیم که همیشه عدهای هستند که تن به قانون ظلم نمیدهند و برای تغییر وضعیت موجود مبارزه میکنند، هر چند عدهای تلاشهای آنها برای بهبود وضعیت موجود را «افراط و تفریط» بنامند.
و در پایان...دوست عزیز با توجه به اینکه ما همه طرف این بام را تجربه کردهایم، این حرف را از ما قبول کنید که این طرف بام جای زیبا و خوش و آب و هوایی است. انسان در آن سالمتر است و آسودگی وجدان بیشتری دارد... افتادن از این طرف بام تنها دو عیب دارد: آدم افسوس میخورد که چرا خیلی زودتر از این طرف بام نیفتاده است و ناراحت است از اینکه شما نمیدانید این طرف بام چقدر خوب است و با اصرار برای ماندن در آن طرف بام نه تنها به خود و محیط زیست آسیب میزنید، بلکه زمین را به جهنمی برای حیوانات بیدفاع تبدیل کردهاید!
آیا میتوان حیواندوست ِحیوانخوار بود؟
برای گیاهخوار شدن لزوماً نباید عاشق حیوانات بود. افراد مختلف به دلایل مختلف گیاهخوار میشوند: عدهای برای سلامتی خود، عدهای برای حفظ محیط زیست و عدهای هم برای حیوانات. برای برخی هم تمام این دلایل مهم هستند. عدهای هم به دلایل مذهبی از خوردن گوشت خودداری میکنند. حتی افرادی که به خاطر حیوانات گیاهخوار شدهاند، لزوماً عاشق حیوانات نیستند همانطور که ما عاشق بسیاری از افراد جامعه نیستیم ولی به حکم انسانیت به حقوق و زندگی آنها احترام میگذاریم. «احترام به حقوق حیوانات و زندگی آنها» به تنهایی دلیل کافی برای خودداری از شکنجه و کشتار آنهاست. به عبارت سادهتر، دوست د اشتن حیوانات شرط لازم برای گیاهخواری نیست ولی آیا عکس این قضیه هم صادق است؟ آیا میتوان حیوانات را دوست داشت و آنها را خورد؟
بیشتر ما در فرهنگی بزرگ شدهایم که گیاهخواری در آن ناشناخته بوده است. بیشتر ما از زمان کودکی فکر میکردیم که برای ادامۀ بقا یا سالم ماندن به مصرف گوشت و محصولات حیوانی دیگر لازم داریم و چارهای جز کشتار حیوانات نیست. نبود رسانههایی مثل اینترنت و همچنین نداشتن ارتباط با مردم از دنیای خارج هم باعث شده بود که ما سالها در این زمینه بیخبر بمانیم. ولی حالا در زمان و شرایط دیگری زندگی میکنیم. فاصلۀ بین ما و نتایج تحقیقات مربوط به تغذیه از سراسر دنیا تنها به اندازۀ یک کلیک است. برخی از ما سالهاست که گیاهخوار و حتی وگان شدهایم و خود گواه زندۀ این مطلبیم که حتی با چشمپوشی از تمام محصولات حیوانی میتوان یک زندگی کاملاً سالم داشت و چه بسا سالمتر از افراد همهچیزخوار زندگی کرد. در چنین شرایطی، باید از خود پرسید چگونه میتوان حیواندوست بود و در عین حال پول کشتن حیواناتی را پرداخت کرد که کشتن و خوردن آنها برای ما ضرورتی ندارد؟ این کار نه تنها با «دوست داشتن» همخوانی ندارد بلکه حتی کمترین اثری از احترام به حقوق و زندگی حیوانات نیز در آن دیده نمیشود. اولین نشانۀ دوست داشتن، احترام به حقوق است و اولین و مهمترین حق، حق زندگی است که افراد همهچیزخوار نه از روی ضرورت بلکه از روی هوس آن را پایمال میکنند. این افراد یا باید در شیوۀ زندگی خود تجدید نظر کنند یا در تعریفی که از خود میکنند مثلاً بهتر است به جای واژۀ «حیواندوست» از واژههایی مثل «گربهدوست»، «ببر دوست» و غیره استفاده کنند. در شرایط و زمانی که ما زندگی میکنیم یک حیوانخوار همانقدر میتواند حیواندوست باشد که یک کودکآزار میتواند عاشق کودکان باشد. اگر به راستی دوستدار حیوانات هستید و از خشونت در برابر آنها بیزار هستید، تغییر را از بشقاب خود شروع کنید!
«آیا بهتر نیست به جای آنکه از خوردن گوشت و لبنیات و تخم مرغ چشمپوشی کنیم، به بهبود وضعیت زندگی حیوانات پرورشی و پیدا کردن کم دردترین راه برای کشتن آنها فکر کنیم؟»
بسیاری از افراد میپرسند چرا به جای ترویج گیاهخواری، کاری نمیکنیم که دوباره به دامداری سنّتی برگردیم؟
نکتۀ اول: این تصور که در دامداریهای سنّتی، حیوانات زندگی طبیعی و خوب دارند یک تصور پوچ است. دامداری، چه صنعتی باشد و چه سنّتی، سه اصل کلی دارد: برده داری، بهره کشی و کشتار. درست است که در دامداری سنّتی، وضعیت حیوانات به بدی وضعیت حیوانات در دامداری صنعتی نیست ولی در دامداری سنّتی هم سود مالی حرف اول را میزند نه نیازها یا حقوق حیوانات. نفس کشتن که از سر اجبار نباشد و مخصوصاً پرورش یک حیوان برای آنکه بعد از مدتی کشته شود غیر اخلاقی است. انتخاب بین دامداری سنّتی و صنعتی، انتخاب بین «بد» و «خیلی بدتر» است نه انتخاب بین «خوب» و «بد» ولی از آنجا که همۀ مردم به یکباره گیاهخوار نمیشوند، فعالان حقوق حیوانات در سراسر دنیا در عین حال که به هدف نهایی یعنی پایان دادن به استثمار و اسارت و کشتار حیوانات چشم دوختهاند، تلاش میکنند قانونگذاران و دست اندرکاران را متقاعد کنند تا دامداریها از حالت صنعتی، فاصله بگیرند و شرایط زندگی حیوانات در دامداریها لااقل ذرهای قابل تحملتر شود.
نکتۀ دوم: بیش از ۹۰ درصد گوشت، لبنیات و تخممرغ مصرفی دنیا در دامداریهای صنعتی تولید میشود. صرفنظر از نکتۀ اول، کسانی که با دامداری صنعتی مخالف و با دامداری سنّتی موافق هستند و بر این باور هستند که راه نجات، بازگشت به دامداری سنّتی است باید اول از خود بپرسند چه چیزی در دهههای اخیر باعث فاصله گرفتن از دامداری سنّتی و رو آوردن به دامداری صنعتی شده است؟ در سالهای ۱۹۵۰، جمعیت کرۀ زمین ۲٫۵ میلیارد نفر بود. جمعیت کرۀ زمین در حال حاضر ۷٫۳ میلیارد نفر است یعنی جمعیت بشر در همین فاصلۀ زمانی کوتاه تقریباً سه برابر شده است. از طرف دیگر، در بیشتر مناطق، بافت روستایی بسیار کمرنگ و جمعیت مدرن شهرنشین به شدت افزایش پیدا کرده است. در همین ضمن، مصرف سرانۀ محصولات حیوانی هم به شدت افزایش پیدا کرده است. رژیم غذایی زمان ما را با رژیم غذایی پدربزرگها و مادربزرگها یا اجدادمان مقایسه کنید! کوه کبابها، همبرگرها، سوسیسها، کالباسها، شکلاتهای لبنیاتدار، شیرینیجات تهیه شده از لبنیات و تخممرغ... دریای شیر و ماست و کره و خامه و بستنیها و میلکشیکهای لبنی و پنیر پیتزا... چگونه میتوان این همه محصول حیوانی برای جمعیت سرسام آور بشر عرضه کرد و در عین حال به هر حیوان فضای کافی و شرایط مناسب برای زندگی داد؟ لازمۀ برچیدن دامداری صنعتی، این است که مصرف کنندگان مصرف محصولات حیوانی خود را به شدت کاهش دهند. کسی که هفتهای چند بار گوشت و هر روز لبنیات میخورد، نمیتواند ادعای شرایط بهتر برای حیوانات پرورشی را بکند. اگر قرار باشد، کل نیازهای لبنی و گوشتی دنیا با دامداری سنّتی پوشش داده شوند، باید مصرف گوشت و لبنیات و تخممرغ به شدت کاهش پیدا کند. در غیر این صورت، حرکت در این مسیر کاملاً غیر ممکن است. برای نمونه اجازه بدهید یک حساب سرانگشتی بکنیم: یک محاسبهٔ ساده، یک نتیجهگیری سادهتر!یک محاسبهٔ ساده، یک نتیجهگیری سادهتر!
فرض کنیم هر ایرانی هر هفته ۳ عدد تخممرغ بخورد (در املت، بیسکویت، نودل، کیک...). این یعنی هر روز در ایران ۳۷۶۰۰۰۰۰ (۳۷٫۶ میلیون) تخممرغ مصرف میشود. اگر فرض کنیم هر مرغ به طور متوسط در هر ۳۴ ساعت یک تخم بگذارد، ۵۳ میلیون مرغ تخمگذار باید در ایران وجود داشته باشند. فرض کنیم بخواهیم به هر مرغ لااقل از نظر فضا و امکان حرکت یک زندگی تا حدودی قابل قبول بدهیم! مثلاً نصف متر مربع فضای اصطبل و ۴ متر مربع فضای بیرون زیاد نیست. زیاد است؟ برای نگهداری این مرغها محموعاً به ۲۳۸٫۵۰۰ کیلومتر مربع زمین آباد و بایر نیاز داریم. این مساحت بزرگتر از مساحت شهر شیراز، نصف مساحت شهر اصفهان و یک سوم شهر تهران است. آیا میتوانیم چنین فضای آبادی را فقط به مرغهای تخمگذار کشور اختصاص دهیم؟
پس حتی اگر با تغذیۀ گیاهی مخالف هستید و هدفتان تنها برگشت به دامداری سنّتی است، لااقل در حد آرمان خودتان گامهای عملی بردارید و مصرف محصولات حیوانی را به شدت کم کنید!
آیا لبنیات و تخم مرغ و گوشت ارگانیک از حیوانات «خوشبخت» نمیآیند؟
غذاهای ارگانیک به طور کلی به غذاها و فرآوردههایی گفته میشود که در مراحل تولید آنها از کودهای شیمیایی، سموم، هرمونها و دستکاریهای ژنتیکی استفاده نمیشود و در مورد محصولات کشاورزی، در تمام مراحل تقویت زمین، کاشت و برداشت از روشهای طبیعی استفاده میشود. بدون شک، غذاهای ارگانیک بسیار سالمتر از غذاهایی هستند که با روشهای مدرن متعارف تولید میشوند و آسیب کمتری به محیط زیست وارد میکنند از این رو مصرف محصولات ارگانیک گزینهای بهتر برای محیط زیست و سلامتی انسانهاست ولی آیا محصولات حیوانی ارگانیک چنان که بسیاری از مردم تصور میکنند از حیوانات خوشبختی میآیند که زندگی طبیعی داشتهاند، تمام روز در هوای آزاد و نور آفتاب گشتهاند، فضای بسیار بزرگ داشتهاند و ...؟ قبل از پرداختن به این سوال باید بدانیم که ممکن است استاندارد ارگانیک در یک کشور با استاندارد ارگانیک در کشور یا منطقهای دیگر تا حدودی متفاوت باشد مثلاً آمریکا استاندارد ارگانیک خودش را دارد، اتحادیۀ اروپا استاندارد ارگانیک خودش را و حتی برخی از کشورهای اروپایی استاندارد ارگانیک خودشان را (که معمولاً بالاتر از استاندارد اتحادیۀ اروپاست).
به عنوان نمونه، اجازه دهید شرایط زندگی مرغهای گوشتی در دامداریهای متعارف اروپا را با شرایط زندگی مرغها در دامداریهای ارگانیک با استاندارد اتحادیۀ اروپا مقایسه کنیم:
- نژاد مورد استفاده در مرغداریهای متعارف همیشه نژادی است که بسیار سریع وزن اضافه میکند و مرغها در اولین فرصت به کشتارگاه فرستاده میشوند. در دامداریهای ارگانیک استفاده از نژادهایی که بسیار سریع وزن اضافه میکنند، آزاد است ولی مرغها را نمیتوان زودتر از ۸۱ روزگی به کشتارگاه فرستاد.
- در مرغداریهای متعارف، محدودیتی برای تعداد مرغها در مرغداری وجود ندارد. در مرغداریهای ارگانیک حداکثر تعداد مرغها بستگی به ظرفیت و مساحت مرغداری دارد ولی مرغها را میتوان حداکثر در گروههای ۴۸۰۰ تایی نگهداری کرد (این تعداد را با تصور بسیاری از مردم که فکر میکنند گوشت و تخممرغ ارگانیک از مرغداریهای خانگی با ۲۰ یا ۴۰ مرغ میآید مقایسه کنید!)
- در مرغداریهای متعارف، مرغها به محیط بیرون دسترسی ندارند. بیشتر مرغها نور آفتاب را برای اولین بار در راه کشتارگاه میبینند. در مرغداریهای ارگانیک، هر مرغ باید حداقل در ساعاتی از یک سوم روزهای عمر خود به محیط بیرون دسترسی داشته باشد و به ازا هر مرغ باید ۴ متر مربع فضای بیرون وجود داشته باشد (نه! مرغهای ارگانیک، تمام روز را در بیرون نمیگردند. تنها یک سوم روزهای عمر و آن هم برای مدتی که دقیقاً تعریف نشده است. بر طبق این استاندارد، هر مرغ در حدود ۳۰ روز از عمر خود اجازه دارد به محیط بیرون دسترسی داشته باشد ولی این ممکن است تنها نیم ساعت در روز باشد).
- در مرغداریهای ارگانیک نیز مانند مرغداریهای متعارف، مرغها هیچ وسیلۀ سرگرمی (مانند توپ کاه یا تل خاک) یا میله یا جای بلند دیگری برای نشستن ندارند.
- در مرغداریهای متعارف، در هر متر مربع حدود ۲۳ مرغ نگهداری میشود! در مرغداریهای ارگانیک در هر متر مربع ۱۰ مرغ نگهداری میشود.
- در بیشتر مرغداریهای متعارفی که از قبل وجود دارند، نور طبیعی وجود ندارد و ممکن است از نور مصنوعی استفاده شود که مرتب سو سو میکند و بسیار آزار دهنده است. بر اساس قانون، اصطبلهای مرغداریهای متعارفی که به تازگی ساخته میشوند، باید نور طبیعی داشته باشند ولی اصطبلهای موجود اجازه دارند با همان نور مصنوعی که کم و زیاد میشود به پرورش حیوانات ادامه دهند. همچنین، در برخی از مرغداریهای متعارف، برای آنکه حیوانات مرتب غذا بخورند و در مدت کمتری به حداکثر وزن ممکن برسند، گاهی مرغها از داشتن تاریکی در شب محروم میشوند. در مرغداریهای ارگانیک، باید نور طبیعی و برنامۀ تنظیم نور درست وجود داشته باشد. اگر از نور مصنوعی استفاده میشود، باید یکنواخت باشد و مرتب کم و زیاد نشود. همچنین، مرغها باید ریتم روز و شب طبیعی داشته باشند.
به عنوان نمونهای دیگر، اجازه دهید وضعیت خوکها در خوکداریهای متعارف را با وضعیت خوکها در خوکداریهایی که بر اساس استاندارد ارگانیک اتحادیۀ اروپا اداره میشوند، مقایسه کنیم:
- تعداد خوکهای نگهداری شده در خوکداریهای متعارف نامحدود است ولی در خوکداریهای ارگانیک بستگی به مساحت دامداری دارد.
- در خوکداریهای متعارف، حیوانات هیچ وقت محیط بیرون از اصطبل را نمیبینند. در خوکداریهای ارگانیک حیوانات باید به محیط بیرون دسترسی داشته باشند.
- در خوکداریهای متعارف، حیوانات روی کف زمین خالی میخوابند. در خوکداریهای ارگانیک، محل خواب حیوانات با کاه پوشانده میشود.
- در خوکداریهای متعارف، حتی محل خواب خوکها با تختههایی که از هم فاصله دارند پوشانده میشود (به این ترتیب، ادرار و مدفوع حیوانات به لایۀ پایینتر سرازیر میشود تا زمانی که کسی آنجا را تمیز کند. این حالت برای حیوانات بسیار ناراحت کننده است). در دامداریهای ارگانیک کف تمام دامداری میتواند از این تختهها پوشانده شده باشد ولی جای خواب حیوانات باید محکم و یکدست باشد.
- در خوکداریهای متعارف، خوکها با حداکثر وزن ۵۰ کیلوگرم، نیم متر مربع فضا دارند. خوکهای بین ۵۰ تا ۱۱۰ کیلوگرم ۷۵ سانتیمتر مربع و خوکها با وزن بالای ۱۱۰ کیلوگرم، ۱ متر مربع فضا دارند. در خوکداریهای ارگانیک فضای اختصاص داده شده به هر خوک تقریباً دو برابر خوکداریهای صنعتی است (اگر یک خوک ۱۲۰ کیلویی را در یک فضای ۱۴۰ سانتیمتر در ۱۴۰ سانتیمتر تصور کنید، میبینید که حتی در دامداریهای ارگانیک فضای حیوانات تا چه اندازه محدود است).
- در خوکداریهای متعارف، حیوانات هیچ وسیلۀ سرگرمی ندارند ولی در خوکداریهای ارگانیک آنها باید کاه داشته باشند.
- در خوکداریهای متعارف، میتوان خوکهای نر را تا هفت روزگی بدون بیحسی یا داروی مسّکن اخته کرد. در خوکداریهای ارگانیک، اخته کردن در هر سنی تنها با بیحسی یا داروی مسّکن مجاز است.
- در خوکداریهای متعارف، بریدن دم خوکهای ماده تا روز چهارم پس از تولد بدون مواد بیحسی مجاز است. در خوکداریهای ارگانیک، بریدن دم ممنوع است.
- مدت حمل و نقل (مثلاً برای انتقال به کشتارگاه) برای خوکهای دامداریهای متعارف تا زمانی که حیوانات آب برای نوشیدن داشته باشند نامحدود است ولی هر ۲۴ ساعت یک بار باید در جایی ایستاد! بر اساس استاندارد ارگانیک، این مدت باید حداقل باشد ولی عددی ذکر نشده است!
همانطور که میبینید شرایط زندگی حیوانات در دامداریهای ارگانیک تا حدودی بهتر از دامداریهای متعارف است ولی تا شرایط زندگی طبیعی حیوانات فرسنگها فاصله دارد. توجه به این نکته هم لازم است که حتی اگر دامداریهای ارگانیک، کاملاً مطابق دامداریهای سنّتی ۵۰ سال پیش اداره میشدند، این به معنای رعایت کامل حقوق حیوانات نبود. دامداری، از هر نوعی باشد، تجارتی است که بر پایۀ بهرهکشی و کشتار حیوانات پایهریزی شده است. این بهرهکشی و شکنجه در دامداریهای صنعتی متعارف به مراتب بیشتر است ولی اگر دامداریهای کاملاً سنّتی را از نزدیک تجربه کرده باشید، باید بدانید که در آنجا هم وضعیت حیوانات «گل و بلبل» نیست.
علاوه بر این، به این نکته هم توجه کنید که بحث مربوط به حقوق حیوانات در دامداریهای ارگانیک، تنها مربوط به کشورهای پیشرفتهای است که اولاً تعریف دقیقی برای استاندارد ارگانیک دارند و بر اجرای مفاد این استاندارد نظارت کافی میکنند و دوماً این تعریف دقیق، شامل تعریف دقیقی برای شرایط نگهداری حیوانات پرورشی هم میشود. در غیر این صورت ممکن است در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه، هر تولید کنندهای بنا به سلیقۀ خود، محصولات خود را به عنوان «ارگانیک» معرفی کند و یا حتی اگر استاندارد جامع و دقیقی تعریف شده باشد، تنها شرایط تغذیۀ حیوانات را در نظر بگیرد و اصولاً هیچ شرایطی را برای حفظ حقوق حیوانات در نظر نگرفته باشد. در این صورت، حیوانات در همان شرایط وخیم دامداریهای صنعتیِ متعارف نگهداری میشوند با این تفاوت که به آنها آنتیبیوتیک یا مواد هرمونی خورانده نمیشود مثلاً در کشوری مانند ایران که به طور کلی هیچ قانونی برای حمایت از حقوق حیوانات پرورشی ندارد، حتی اگر تعریف دقیقی برای استاندارد ارگانیک ارائه شود و با نظارت کافی هم همراه باشد، به معنای رعایت بیشتر حقوق حیوانات نخواهد بود. تنها زمانی «ارگانیک» میتواند نشانۀ رعایت بیشترحقوق حیوانات باشد که قانونگذاران، شرایط مربوط به حقوق حیوانات را جزئی از شرایط لازم برای تولید محصولات ارگانیک بدانند.
حتی در کشورهایی که تعریف دقیقی برای شرایط نگهداری حیوانات در دامداریهای ارگانیک دارند و بر این شرایط نظارت هم میشود، هر از چند گاهی از کلاهبرداریهای بزرگ در این زمینه گزارش میشود. برای نمونه، حتی در کشورهای اروپایی بسیار بودهاند و هستند دامدارانی که ۱۰۰ هزار مرغ تخمگذار داشتهاند که تنها ۱۰ درصد آنها با شرایط ارگانیک نگهداری میشدهاند ولی تمام تخممرغهای تولیدی با لوگوی ارگانیک فروخته میشدند (چون محصولات ارگانیک گرانتر هستند)...
خلاصه
شرایط زندگی حیوانات در دامداریهای ارگانیک تا حدودی بهتر از دامداریهای متعارف است ولی این به آن معنا نیست که این حیوانات رنج نمیکشند و شکنجه نمیشوند. گذشته از این، این حیوانات هم در همان کشتارگاههایی کشته میشوند که حیوانات دامداریهای متعارف را میکشند. نفس کشتن و خیلی بدتر از آن، بهرهکشی از حیوانات، آن هم در زمانی که ما برای داشتن یک زندگی سالم به محصولات حیوانی نیازی نداریم و بدون این محصولات هم به خوبی و حتی بهتر از قبل میتوانیم زندگی کنیم، غیر اخلاقی است. تا جایی که به حقوق حیوانات و خودداری از خشونت و آزار مربوط میشود، انتخاب بین محصولات حیوانی که از دامداریهای ارگانیک میآیند و محصولات حیوانی که از دامداریهای متعارف میآیند انتخاب بین «خوب» و «بد» نیست، انتخاب بین «بد» و «بدتر» است. اگر اصرار دارید که به مصرف محصولات حیوانی ادامه دهید، بهتر است برای آسیب کمتر به محیط زیست، شکنجۀ کمتر حیوانات و سلامتی خودتان لااقل بین بد و بدتر، «بد» را انتخاب کنید ولی همیشه به خاطر داشته باشید که انتخاب خیلی بهتری هم وجود دارد که هم سلامتی خود شما را بهتر تضمین میکند، هم آسیب بسیار کمتری به محیط زیست وارد میکند و هم به آزار و شکنجۀ سیستماتیک و انتخابی حیوانات «نه» میگوید: زندگی وگان.
«اگر صنعت دامداری از بین برود، تکلیف این همه آدم که از طریق این صنعت امرار معاش میکنند چه میشود؟»
این سوالیست که گاهی مطرح میشود. این موضوع که افراد زیادی در دنیا از طریق صنعت دامداری، از تولید غذای دام و لوازم و دستگاههای دامداری گرفته تا کشتار حیوانات، بستهبندی گوشت، تولید لبنیات و غیره، امرار معاش میکنند یک واقعیت است ولی آیا این واقعیتِ تمام صنایع، چه صنایع مفید و چه صنایع مضر و غیر اخلاقی نیست؟ صنعت دامداری، صنعت خون و بهرهکشی است و علاوه بر این، آسیبهای جبرانناپذیری به محیط زیست (و حتی سلامتی جامعه) وارد میکند و منابع زمین را به سرعت نابود میکند. اگر قرار باشد با این توجیه که تعداد زیادی از افراد جامعه از این راه کسب درآمد میکنند دست تایید بر شانۀ این صنعت بزنیم، این مسئله را باید به همۀ صنایع و شغلهای غیر اخلاقی و مضر دیگر هم تعمیم دهیم مثلاً سیرکها هرگز نباید تعطیل شوند چون تعدادی از این راه امرار معاش میکنند، گاوبازی هرگز نباید تعطیل شود چون در کشورهایی مثل اسپانیا صدها هزار نفر تمام یا قسمتی از درآمد خود را مدیون آن هستند، آزمایش روی حیوانات هرگز نباید خاتمه یابد چون در هر کشور از مراحل ساخت قفس تا پرورش حیوانات دست بسیاری در کار است، فروش مواد مخدر هرگز نباید پایان یابد چون از مرحلۀ کاشت تا تولید و فروش عدۀ بسیاری از آن امرار معاش میکنند، پورنوگرافی کودکان هرگز نباید جرم محسوب میشد چون تعداد زیادی از این راه امرار معاش میکردند، مصرف دخانیات را نباید نکوهش کرد چون تعداد خیلی زیادی از این راه کسب در آمد میکنند.... همیشه صنایعی به نفع اخلاق یا سود درازمدت جامعه کنار گذاشته شدهاند و افرادی که از آن راه کسب درآمد میکردند، به راههای دیگر برای کسب درآمد رو آوردهاند. دامداری هم یک استثنا نیست. این صنعت هم مانند تمام صنایع بزرگ دیگر یک شبه نابود نمیشود (متاسفانه). به همان نسبت که مصرف محصولات حیوانی کاهش مییابد مصرف مواد گیاهی افزایش پیدا میکند و نیازهای جدید جای نیازهای قدیمی را میگیرند. به عنوان یک نمونۀ ساده، مردم به جای شیر و پنیر و خامۀ لبنی، به سمت شیر و خامه و پنیر گیاهی رو میآورند و کسانی که در زمینۀ تولید لبنیات فعال بودند میتوانند در این زمینه ها فعال شوند یا کسانی که در زمینۀ تولید فرآوردههای گوشتی فعال بودند میتوانند به تولید و کار در کارخانههای تولید محصولات گیاهی تهیه شده از پروتئین گندم یا سویا یا سبزیجات رو بیاورند... همیشه راهی برای کسب درآمد شرافتمندانهتر وجود دارد ولی هیچ دلیل اقتصادی در این دنیای لایتناهی نمیتواند کشتار بدون ضرورت و بهرهکشی را توجیه کند.
«اگر گیاهخوار شویم، سگ و گربههایمان را چطور سیر کنیم؟ اگر روزی همه گیاهخوار شوند، سگ و گربه ها را چگونه سیر میکنیم؟»
شاید بیشتر کسانی که هم گیاهخوار هستند و هم سگ و گربه دارند یا از سگها و گربههای بیخانمان پشتیبانی میکنند، همیشه در یک دوراهی اخلاقی قرار داشته باشند چون از یک طرف، مخالف کشتار حیوانات برای گوشت هستند و از طرف دیگر، نمیدانند بدون گوشت چطور باید سگها و گربهها را سیر کنند.
آیا نگهداری از سگها و گربهها وظیفۀ ماست؟
برخی اعتقاد دارند که ما مسئول سیر کردن حیوانات گوشتخوار مانند سگها و گربهها نیستیم و آنها باید خودشان فکری به حال خودشان بکنند. این حرف در بارۀ هر حیوان وحشی و آزادی که یک زندگی طبیعی دارد و همچنین، تعداد بسیار کمی از سگها و گربهها که هنوز قابلیت زندگی در طبیعت را دارند، درست است ولی در مورد بیشتر سگها و گربهها صادق نیست چون این حیوانات نمیتوانند به تنهایی و بدون کمک بشر زندگی کنند. ریشۀ این مشکل به هزاران سال پیش بر میگردد وقتی انسان این موجودات را از دنیای وحش جدا و اهلی کرد. در طی هزاران سال، بشر با پیوند دادن گونههای مختلف، صدها نژاد از سگها و گربهها را به وجود آورده است که در طبیعت و بدون دخالت بشر هرگز به وجود نمی آمدند. بدیهی است که اگر این حیوانات هنوز قابلیت زندگی در طبیعت را داشتند اخلاق ایجاب میکرد آنها را به طبیعت برگردانیم و اجازه دهیم یک زندگی طبیعی و مستقل را تجربه کنند ولی متاسفانه بیشتر این حیوانات نه دیگر علاقهای به زندگی دور از بشر دارند و نه قابلیت شکار و زندگی مستقل در طبیعت را حفظ کردهاند. رها کردن این حیوانات به سرنوشت خود در حالی که نوع بشر مسئول آوارگی آنهاست، یک عمل غیر مسئولانه است. ما نمیتوانیم این حیوانات را به بیابانها ببریم یا در گوشۀ خیابان رها کنیم تا از زبالهها تغذیه کنند، زیر ماشین بیفتند، از سرما بلرزند و بیمار و گرسنه از این طرف به آن طرف بروند.
آیا میتوانیم سگها و گربهها را با همین غذاهای گیاهی که خودمان میخوریم سیر کنیم؟
سگها موجودات همهچیزخوار هستند. بیشتر سگها در کنار گوشت، از خوردن غذاهای گیاهی مانند عدس، لوبیا، پلو، نان، سبزیجات و غیره هم لذّت میبرند ولی متاسفانه این غذاهای گیاهی تمام نیازهای آنها را پوشش نمیدهند. سگها به دو نوع اسید آمینه نیاز دارند که در غذاهای گیاهی وجود ندارند:
تائورین (Taurine) و ال-کارنیتین (L-carnitine).
کمبود این دو اسید آمینه، میتواند منجر به بزرگ شدن و از کار افتادن قلب سگها شود.
گربهها، حیوانات گوشتخوار هستند و علاوه بر اینکه نسبت به سگها علاقۀ کمتری به خوردن غذاهای گیاهی نشان میدهند، یک تغذیۀ کاملاً گیاهی میتواند خیلی سریعتر مشکلات خیلی جدیتری در آنها ایجاد کند. بدن گربهها بر خلاف انسانها و سگها نمیتواند بتاکاروتن موجود در غذا را بیوسنتز کند و ویتامین آ تولید کند. به همین دلیل، گربهها به مقادیر زیادی ویتامین آ در غذای خود نیاز دارند. کمبود این ویتامین میتواند به شنوایی، پوست، استخوانها، رودهها و اعضا تناسلی گربهها آسیب بزند. گربهها به تائورین نیز نیاز دارند. کمبود تائورین میتواند به نابینایی و بزرگ شدن و از کارافتادگی قلب آنها منجر شود. علاوه بر این، گربهها به اسید آراشیدونیک نیز نیاز دارند که در گوشت وجود دارد.
آیا میتوان سگها و گربه ها را گیاهخوار کرد؟
همانطور که گفته شد، یک تغذیۀ کاملاً گیاهی معمولی برای سگها و گربه ها سالم نیست ولی در سالهای اخیر وجود مکّملهای غذایی برای سگها و گربهها این امکان را به افراد وگان یا افرادی که نگران مواد شیمیایی و آنتیبیوتیکهای موجود در گوشتهای امروزی هستند داده است که سگها و گربههای خود را با غذاهای وگان سیر کنند بدون آنکه به سلامتی آنها آسیب بزنند. البته این کار نیاز به آگاهی و تجربه دارد. برخی از تولید کنندگان غذای سگ و گربه، غذاهای وگان تولید میکنند که در آنها تناسب تمام ویتامینها و املاح مورد نیاز مطابق با نیازهای سگها و گربهها رعایت شده است. همچنین میتوان این غذاهای گیاهی را بر اساس دستورهای غذایی مختلف در خانه نیز تهیه کرد و سپس مکّملهای غذایی را به آنها افزود مثلاً «جیمز پدن» مکّملهای غذایی وگان تولید کرده است که میتوان به غذاهای گیاهی اضافه کرد. این مکّملها شامل تائورین، ویتامین آ و آراشیدونیک از منابع گیاهی است. کسانی که در خارج از ایران زندگی میکنند میتوانند غذاها و مکملهای وگان را آنلاین سفارش دهند یا غذاها را در خانه تهیه کنند و مکملها را به غذاها اضافه کنند. برخی از شرکتهای تولید کنندۀ غذاهای وگان برای سگها و گربه ها در منبع اول آورده شده است.
در این صفحه چند دستور غذایی وگان برای تهیۀ غذای گربه و سگ (همراه با مکّمل) در خانه در اختیار گذاشته شده است:
http://www.vegepet.com/instructions_and_recipes.html
هشدار ۱: حتی با وجود غذاها و مکّملهای وگان ممکن است حیوانات مختلف نسبت به غذاهای گیاهی مختلف واکنشهای مختلفی نشان دهند. میزان استفاده از مواد گیاهی مختلف و مکّملها به نژاد، ژنتیک، وزن و سن حیوان بستگی دارد و باید با آگاهی و دقت انجام شود. مخصوصاً در ماههای اول بعد از تغییر تغذیه باید وضعیت ظاهری (پوست، چشمها، گوشها...) و رفتاری حیوانات به دقت زیر نظر گرفته شود و با مشاهدۀ کوچکترین تغییر، با دامپزشک مشاوره شود. همچنین، تغییر از یک تغذیۀ همهچیزخواری به تغذیۀ وگان باید به مرور زمان و قدم به قدم انجام شود تا حیوان این نوع تغذیه را بپذیرد و به آن عادت کند.
تذکر ۲: بیشتر ما قسمتی از غذاهای وگان خود را با حیوانات خانگیمان تقسیم میکنیم و آنها هم معمولاً خیلی خوشحال میشوند. توجه کنیم که بعضی از موادی که برای ما مفید هستند، برای سگها و گربهها خطرناک هستند. غذاها با نمک یا ادویۀ زیاد، سیر، پیاز یا آب لیمو برای سگها و گربه ها مناسب نیستند. لیست برخی از مواد مضر برای سگها و گربهها را در این صفحه ببینید.
دوراهی گیاهخواری و خرید محصولات حیوانی برای سگها و گربهها
هم حیواناتی که برای گوشت پرورش داده میشوند و هم سگها و گربهها، قربانی زیادهخواهی انسان هستند. اگر بشر اجازه میداد حیوانات مسیر طبیعی زندگی خودشان را دنبال کنند، ما امروز با این همه مشکلات روبرو نبودیم و مهمتر اینکه تمام این حیوانات زندگی سرشارتری داشتند و کمتر رنج میکشیدند. ولی به هر روی ما در اینجا قرار داریم، با بیش از یک میلیارد سگ و گربه و میلیاردها حیوان پرورشی در دنیا! ولی سوالی که برای یک گیاهخوار مطرح میشود این است که در حالی که خودش با چشمپوشی از مصرف محصولات حیوانی تلاش میکند از آزار و استثمار و کشتار حیوانات پرورشی پشتیبانی نکند، آیا اجازه دارد با خرید محصولات حیوانی برای سگها و گربه ها حیوانی را فدای حیوانی دیگر کند؟ واقعیت این است که اگر سگها و گربهها را با سینه و ران مرغ یا گوشت گاو و گوسفند سیر کنیم، آنها را به مصرف کنندگان اصلی گوشت تبدیل میکنیم و میزان تقاضای گوشت را بالا میبریم که باعث میشود میزان کشتار حیوانات پرورشی بالاتر برود. حتی اگر خود شخص گیاهخوار نباشد، سیر کردن حیوانات با گوشت اخلاقی نیست و باعث درد و رنج و کشتار خیلی بیشتر میشود. اگر میخواهیم روشی را انتخاب کنیم که نه به حیوانات پرورشی آسیب بزند و نه نیازهای حیواناتی مثل سگ و گربه را نایدیده بگیرد، دو راه پیش رو داریم:
۱- تهیۀ غذاهای وگان برای سگها و گربهها: این راه تنها در صورتی عملی است که مکّملهای غذایی وگان برای سگها و گربهها در دسترس باشند و همچنین، شخص اطلاعات کافی از نیازهای غذایی سگها و گربهها داشته باشد و دامپزشکانی هم وجود داشته باشند که بتوانند با کنترل وضعیت حیوانات از صحت تغذیۀ آنها مطمئن شوند. البته در مورد حیواناتی مثل گربههای سالم که با آزادی به این طرف و آن طرف میروند و شکار میکنند، لازم نیست نگران کمبودهای تغذیۀ گیاهی باشیم و همین که با غذاهای گیاهی قسمتی از نیازهای غذایی آنها را برآورده کنیم (حتی بدون مکّمل) کفایت میکند ولی در مورد حیواناتی که از نظر تغذیهای صد در صد به ما وابسته هستند، یک برنامۀ غذایی گیاهی باید کاملاً حساب شده، همراه با مکّمل و با کنترل کافی باشد.
۲- خرید زائدات گوشتی: ما هنوز در شرایطی زندگی میکنیم که متاسفانه بیشتر مردم گیاهخوار نیستند و در هر صورت، روزانه حیوانات پرورشی زیادی کشته میشوند و ضایعات گوشتی زیادی دور ریخته میشود. در چنین شرایطی، شاید سادهترین گزینۀ موجود سیر کردن سگها و گربهها با ضایعات گوشتی کشتارگاهها، قصابیها یا رستورانها باشد چون با این روش نیازهای سگها و گربهها پوشش داده میشود بدون آنکه بر میزان تقاضای گوشت افزوده شود.
اگر روز زیبایی برسد که بیشتر مردم گیاهخوار شوند، تکلیف سگها و گربهها چه میشود؟
خوشبختانه با افزایش میزان تقاضا برای غذاهای سگ و گربۀ وگان مرتب بر تعداد تولید کنندگان این غذاها افزوده میشود و از طرف دیگر، با افزایش تجربۀ مصرف کنندگان مختلف کیفیت این غذاها چه از نظر سازگاری طعم با ذائقۀ سگها و گربهها و چه از نظر پوشش مواد مورد نیاز بدن این حیوانات بالاتر میرود. مسلماً اگر روز زیبایی برسد که بیشتر مردم گیاهخوار باشند (آن روز دور نیست)، راه برای تغییر تغذیۀ سگها و گربهها باز است و در آن روز، تغییر به سمت تغذیۀ گیاهی برای سگها و گربهها تنها انتخاب اخلاقی خواهد بود.
آیا مصرف گوشت و محصولات حیوانی دیگر جزئی از چرخهٔ بقای طبیعت است؟
چند سناریوی زیر را در نظر بگیرید:
۱- یک یوزپلنگ با همهٔ نیرو یک آهوی دو ساله را دنبال میکند چون گرسنه است و میخواهد زنده بماند. آهو با همهٔ توانی که دارد فرار میکند، او هم میخواهد زنده بماند. نتیجهٔ این گریز و تعقیب در چند دقیقه مشخص میشود: یا آهو موفق به فرار میشود و یوزپلنگ مجبور میشود با شکم گرسنه دنبال شکار دیگری بگردد یا یوزپلنگ موفق میشود آهو را بگیرد، دندانهایش را در گردن او فرو میکند، او را خفه میکند و میخورد. سرنوشتی غمانگیز برای آهو! ولی این بازی ناگزیر طبیعت است. یکی باید بمیرد تا دیگری زنده بماند. نکتهٔ مهم آن است که هم آهو و هم یوزپلنگ، زندگی طبیعی خود را طی میکنند. هر دو آزادند. هر دو این امکان را دارند که برای بقای خود تلاش کنند. هر دو در طول زندگیشان، کوتاه یا بلند، از حقوقی که طبیعت برایشان در نظر گرفته بهرهمند هستند. این طبیعت است!
۲- یک گاومیش بچهای به دنیا میآورد و عاشق اوست ولی دو هفته بعد یک شیر به بچهٔ او حمله میکند و او را میخورد. مادر نمیتواند از بچهاش دفاع کند. این اتفاق، برای گاومیش مادر خیلی غمانگیز است ولی همین مادر دو سال بعد بچهٔ دیگری به دنیا میآورد و بزرگش میکند. اینکه این بچه سالم بماند یا نه، شکار شود یا نه، دچار حادثه شود یا نه، یک سال زنده بماند یا بیست سال معلوم نیست. این طبیعی است. یکی از بین میرود تا یکی دیگر بیاید. یکی کشته میشود تا دیگری زنده بماند. مهم این است که گاومیش مادر، بچههایش و شکارچیان آنها همگی زندگی طبیعی دارند و در تمام عمرشان، کوتاه یا بلند، از تمام حقوق طبیعی خود برخوردارند. این طبیعت است!
۳- یک پرنده با جفتش بالای درختی لانه میسازد و تخم میگذارد. راسویی از درخت بالا میآید و تخمهایش را میخورد. خیلی غمانگیز است ولی این پرنده سال بعد دوباره تخم میگذارد و احتمالاً این بار جوجههایش از تخم در میآیند و تعدادی از آنها بزرگ میشوند. او به جوجههایش پرواز کردن را یاد میدهد و آنها را برای زندگی مستقل در طبیعت آماده میکند. این بار پرندهٔ مادر خوششانستر است. این روند، طبیعی است. گاهی یک مادر را شاد میکند گاهی غمگین. راسو هم به غذا نیاز دارد و باید زنده بماند. مهم این است که هم پرنده، هم جفت و جوجههایش و هم راسو در همهٔ عمرشان، کوتاه یا بلند، از حقوقی که طبیعت برایشان در نظر گرفته است برخورداند و حق دارند برای بقای خودشان تلاش کنند. این طبیعت است!
حالا چند سناریوی زیر را در نظر بگیرید:
۱- چند نفر یک بز را به طرف سالن کشتارگاه هل میدهند. بز، خیلی وقت است که بوی خون را شنیده، تمام شبانهروز گذشته را در یک وانت در راه کشتارگاه بوده است و هر لحظه از اینکه در بین خانواده و چهرههای آشنا نیست به خود لرزیده است. وقتی داخل سالن میشود، پیکرهای خونین همنوعان خود را که به قلابها آویزاناند و جنازههای خونینی که روی زمین افتادهاند را میبیند. امکان فرار ندارد. او هرگز در عمر خود این اجازه را نداشته است که به اراده و میل خودش کاری کند. هر چه بوده، میل دامدار بوده است. این طبیعت نیست، بهرهکشی، بردهداری و شکنجه است!
۲- یک گاو را برای بار سوم با تلقیح مصنوعی باردار میکنند با اینکه بدنش هنوز توانی را که در نتیجهٔ دو بارداری قبلی از دست داده بود به دست نیاورده است و با اینکه هنوز در سوگ بچههای قبلی است که دو روز پس از تولد از او دزدیده شدند. گوساله به دنیا میآید. گاو میخواهد بچهاش را نگه دارد ولی چطور؟ مگر میتواند در برابر ارادهٔ انسانها کاری بکند؟ بچهاش ماده است. روز دوم بچه را به زور میبرند. قرار است او هم تبدیل به گاو شیرده شود. او را به مرکز پرورش گوسالههای ماده میفرستند، به او داغ میزنند، بدون بیحسی شاخهایش را میبرند. ۱۴ ماه بعد او را هم با تلقیح مصنوعی باردار میکنند. زمان تولد و مرگ بچهها از قبل مشخص است. اگر بچهاش نر یا ضعیف باشد، در سطل زباله انداخته میشود تا جان بکند و اگر ماده و قوی باشد، به سرنوشت خودش دچار میشود. هم گاو مادر و هم بچههایش از طبیعیترین حقوق خود شامل آزادی، حرکت، انتخاب جفت، روابط اجتماعی طبیعی با همنوعان، نور، هوای آزاد، بودن با مادر، بودن با فرزند محروم هستند و کوچکترین شانسی برای بقا و دفاع از خود ندارند. تمام اینها برای آن است که انسانها میخواهند شیری که طبیعت برای گوساله در نظر گرفته است را بخورند. این طبیعت نیست، بهرهکشی، بردهداری و شکنجه است!
۳- یک مرغ داخل قفس نشسته است. امروز هم یک تخم میگذارد مثل ۳۰۰ روز دیگر سال. قرار نبوده او این همه تخم بگذارد ولی او را به اصطلاح «اصلاح نژادی» کردهاند که این همه تخم بگذارد. تخمش از داخل قفس بر روی نقالهای که در خارج از قفس است میغلتد. تخم نطفه ندارد. این تخم قاعدگی اوست. او به تخمش که روی نقاله میغلتد نگاه میکند. نوکش را کوتاه کردهاند تا از روی استیصال به مرغهای همسایه نوک نزند! پرهای پشتش از نشستن روی قفس یا مدفوع خود ریختهاند. گاهی هم او را تلقیح مصنوعی میکنند و تخمها نطفهدار میشوند برای اینکه مرغهای تخمگذار تازه تولید کنند! ولی نمیگذارند او روی تخمهایش بنشیند. او هرگز لذّت بزرگ کردن بچههای خود را نمیچشد. تخمها را به ماشینهای جوجهکشی منتقل میکنند. چند ساعت بعد از بیرون آمدن جوجهها از تخم، جوجههای نر را در گونیها میریزند و خفه میکنند یا زنده زنده چرخ میکنند. جوجههای ماده هم هرگز محبت و گرمای مادر خود را حس نمیکنند. آنها به مرکز پرورش مرغهای تخمگذار منتقل میشوند. نوکشان با یک تیغهٔ داغ بریده میشود. آنها باید به زودی کار خود را به عنوان مرغهای تخمگذار آغاز کنند. آنها حدود ۱۸ ماه عمر خواهند کرد و پس از آن به کشتارگاه فرستاده میشوند. استثنایی وجود ندارد. این بازی طبیعت نیست. این، بازی اقتصاد است. تاریخ مرگ هر حیوانی از قبل مشخص است. این طبیعت نیست، بهرهکشی، بردهداری و شکنجه است!لازم نیست کسی ضریب هوشی بالایی داشته باشد تا متوجه شود گوشت و محصولات حیوانی دیگر که از دامداری می آیند هیچ رابطهای به بازی طبیعت و موازنهٔ بین شکار و شکارچی ندارند. اصولاً دامداری هیچ ارتباطی به طبیعت ندارد. الگوی دامداری، اقتصاد و صنعت است آن هم از نوع بدون اخلاق و وجدانش:دامداری = اقتصاد + صنعت - اخلاقکمی برای طبیعت احترام قائل شویم و دامداری را با طبیعت مقایسه نکنیم!
«اگر کسی در منزل خودش گاو و مرغ نگه دارد و از شیر و تخممرغ آنها استفاده کند و آنها را هم نکشد، آیا باز هم مصرف این شیر و تخممرغ غیر اخلاقی است؟»
این سوالی است که افراد زیادی میپرسند. خب بگذارید مسئله را به دو قسمت تقسیم کنیم:
۱-نگهداری از گاو برای استفاده از شیر
فرض کنید شما یک گاو ماده را در مزرعهٔ شخصی یا حیاط فوقالعاده بزرگتان نگهداری میکنید تا از شیرش استفاده کنید. برای اینکه این گاو شیر بدهد اول باید بچهدار شود. شما یک گاو نر میآورید تا گاو شما را آبستن کند. ۹ ماه بعد گوساله به دنیا میآید. فرض کنیم گوساله نر باشد. گاو ماده تا یک سال شیر تولید میکند. اگر به اصطلاح «اصلاح نژادی» نشده باشد، همانقدر شیر تولید میکند که گوسالهاش به آن نیاز دارد و برای شما شیری باقی نمیماند. حالا فرض کنیم گاو شما اصلاح نژادی هم شده باشد و فراموش کنیم که خود این اصلاح نژادی بودنش یکی از بدترین انواع بهرهکشی برنامهریزی شده است و تولید این همه شیر چه بلایی بر سرش میآورد. در این حالت، مقداری از شیر را گوساله میخورد و شما هم «سهم خودتان» را میدوشید. یک سال میگذرد. گاو شما دیگر شیر نمیدهد و گوسالهٔ نر تبدیل به گاو بالغ شده است. با این گاو نر چه میکنید؟ طول عمر طبیعی گاو ۲۰ سال است. آیا ۲۰ سال به این گاو نر غذا و جا میدهید و وقتی مریض میشود برایش دامپزشک میآورید بدون اینکه سودی برای شما داشته باشد؟
با گاو ماده چه میکنید؟ این گاو ماده یک سال شیر داده است ولی حالا دورهٔ شیردهیاش تمام شده است. باید یک بچهٔ دیگر به دنیا بیاورد تا دوباره یک سال شیر بدهد. چکار میکنید؟ آیا دوباره او را باردار میکنید و ۹ ماه بیشیری را هم تحمل میکنید تا گوسالهٔ بعدی به دنیا بیاید؟ با گوسالهٔ بعدی چیکار میکنید؟ اگر نر باشد آیا ۲۰ سال از او هم نگهداری میکنید؟
میبینید که چنین چیزی غیر ممکن است البته تقریباً غیر ممکن. ممکن است در جاهایی از دنیا هنوز هم از گاوهای نر به عنوان حیوانات کار استفاده شود ولی آیا هدف شما این نبود که حیوانات خوشبختی داشته باشید که زندگی کم و بیش طبیعی داشته باشند بدون اینکه استثماری در کار باشد؟! این که باز شد بهرهکشی. گذشته از این، وقتی این گاوها دیگر شیر ندهند یا نتوانند کار کنند چه اتفاقی برایشان میافتد؟
۲-نگهداری از مرغها در منزل برای مصرف تخممرغ
قبل از اینکه به این مورد بپردازیم، باید از خودمان بپرسیم چرا پرندگان تخم می گذارند؟ تخم پرندگان نقش همان تخمک در زنان را بازی میکند. وقتی فصل جفتگیری فرا میرسد، بدن پرندگان ماده چند تا تخم (تخمک) آزاد میکند. اگر عمل لقاح صورت گیرد، این تخمها بارور میشوند و تبدیل به جوجه میشوند. بدن هیچ پرندهای در طبیعت بیدلیل و بیموقع تخمک آزاد نمیکند چون تولید تخم هزینهٔ زیادی برای بدن پرندهٔ ماده دارد مثلاً باعث دفع کلسیم از بدن میشود. مرغهای فعلی، نسخهٔ تغییر ژنتیکی داده شدهٔ مرغ جنگلیاند. مرغ جنگلی در بهار حداکثر ۱۵ تا تخم میگذارد. مرغهای تخمگذار در طول هزاران سال چنان توسط انسان تغییر داده شدهاند که نژادهای به اصطلاح «تخمگذار» کنونی آنها در سال ۲۰۰ تا ۳۰۰ عدد تخم تولید کنند. طبیعی است که این مرغها هزینهٔ جسمی و روحی سنگینی برای تولید این میزان تخم میپردازند و رنج فراوانی را متحمل میشوند. عمر این مرغها بسیار کوتاه است. به همین دلیل، «پرورش» این حیوانات به منظور مصرف تخم آنها بهرهکشی محض است و هیچ سازگاری با اخلاق ندارد حتی اگر مرغها کشته نشوند و به مرگ طبیعی بمیرند ولی ممکن است کسی مثلاً چند مرغ را از یک مرغداری نجات دهد («نجات»، نه «پرورش») ، با این قصد که تا آخر عمر طبیعیشان از آنها نگهداری کند، چه تخم بگذارند و چه نگذارند و این سوال برایش مطرح شود که اگر این مرغها تخم بگذارند (فارع از اینکه آیا تخممرغ یک غذای سالم هست یا نه) آیا مصرفشان اخلاقی است؟ برخی از ناجیان مرغها ترجیح میدهند با یک عمل کوچک توسط دامپزشک عملیات تخمگذاری را در این مرغها متوقف کنند تا بیشتر از آن آسیب نبینند و طول عمر طبیعی داشته باشند ولی شاید این کار برای همه ممکن نباشد. در این صورت، به خودتان بر میگردد که با تخمها چکار کنید. به ندرت پیش میآید که مرغها نسبت به تخم بدون نطفه دلبستگی نشان دهند. اگر مرغی چند ساعت تخم را ترک میکند نشان دهندهٔ این است که مرغ از اینکه تخمش بینطفه است آگاه است و برداشتن تخم آزارش نمیدهد.
منابع
منابع مربوط به سوال "آیا ما برای سالم ماندن به گوشت، لبنیات و تخم مرغ نیاز نداریم":
China Study, T Colin Compbell, ISBN 978-3-86401-001-9
“Prevent and Reverse Hear Disease”, Caldwell B. Esselstyn, Avery (Penguin Group) New York 2008, ISBN-10: 1-58333-272-3
PCRM.org
http://www.eatright.org/About/Content.aspx?id=8357
http://www.provegan.info/de/studien
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/19562864
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/19562864
اطلاعات مربوط به شرایط نگهداری حیوانات پرورشی در دامداریهای متعارف و ارگانیک از سایت رسمی حقوق حیوانات آلمان آورده شده است:
http://www.tierschutzlabel.info/home
قسمت تغذیۀ وگان برای سگها و گربه ها از سایت پیتا گرفته شده است:
http://www.peta.org/living/companion-animals/vegetarian-cats-dogs