- توضیحات
- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
کرونا و تاملی دیگرکرونا و تاملی دیگر
شیوع بیماری کرونای جدید، گرفتاریهای زیادی برای مردم و دولتهای همهٔ کشورها به وجود آورده است ولی در همان حال میتوان به آن به عنوان فرصتی برای تامل و آموختن نگاه کرد. این ویروس به ما یادآوری میکند که با آن همه غرور و ادعا تا چه اندازه در برابر قوانین طبیعت و حتی ریزترین موجوداتش ناتوانیم. به ما میآموزد که طبیعت از قوانین خودش پیروی میکند نه از دین و اعتقادات داشته یا نداشتهٔ ما، نه از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و ملی ما، نه از مرزبندی اجتماعی و طبقاتی ما. شیوع این بیماری که ریشهٔ آن به بازارهای هولناک حیوانات زنده و گوشت در چین باز میگردد، نشان میدهد که از هر دستی بدهیم از همان دست میگیریم. علاوه بر این، حضور این تاجدار میکروسکوپی در جامعه باعث شده است که لااقل برای مدتی حضور انسان بر روی زمین کمرنگتر شود، آب و هوا و خاک در برخی از مناطق دنیا تا حدودی تمیزتر شود و زمین برای چند لحظه هم که شده نفسی تازه کند. از سوی دیگر، شیوع این بیماری، مانند هر بحران دیگر، محکی برای میزان همبستگی جوامع است و نشان میدهد در زمان ضرورت تا چه اندازه نسبت به مردم اطراف خودمان مسئولانه عمل میکنیم. اگر کمی فکر کنیم میتوانیم موارد مثبت دیگری را هم به این لیست اضافه کنیم ولی اجازه دهید در این پست روی مسئلهٔ سلب نسبی آزادی خودمان که تجربه کردنش را مدیون شیوع کرونا هستیم، تمرکز کنیم: همهٔ ما چند وقت است برای رعایت اصول بهداشتی و پیشگیری از شیوع بیرویهٔ بیماری در بازهٔ زمانی کوتاه تمام یا بیشتر وقت خود را در منزل میگذرانیم و احتمالاً این وضعیت همچنان تا مدتی ادامه خواهد داشت. سلب امکان رفت و آمد و انجام فعالیتهای اجتماعی، گروه بزرگی از ما را کلافه کرده است. حوصلهٔ اکثر بچهها در خانه سر رفته است و گاهی فکر میکنیم این چه بلایی است که بر سرمان آمده است. نکتهٔ قضیه این است که این وضعیت، در عین ملالآور و برآوردناپذیر بودن، یک وضعیت موقتی با هدف تضمین سلامتی خودمان و اطرافیانمان است و گذشته از این، به هیچ عنوان یک وضعیت «سخت» به معنای واقعی کلمه نیست. ما در منزلمان میتوانیم حرکت کنیم و هر کاری دوست داریم انجام دهیم، با دنیای بیرون همچنان از طریق تلفن، اینترنت و شبکههای اجتماعی ارتباط برقرار کنیم، بچههایمان پیش خودمان هستند و در منزل دهها وسیلهٔ تفریحی داریم: خواندن، نوشتن، موسیقی، کارهای هنری، تلویزیون، ماهواره، شبکههای اجتماعی، اینترنت و غیره. اگر همین وضعیت را با وضعیت دهها میلیارد حیوان که در همین لحظه به منظور برآورده کردن زیادهخواهی ما در خوراک، پوشاک و وسایل در زندانهای تنگ، کثیف و خفقانآور اسیرند و شکنجه میشوند مقایسه کنیم، از آه و ناله و شکوه دربارهٔ وضعیت فعلی خودمان شرمسار میشویم:
- به گاوهای به اصطلاح شیردهی فکر کنیم که بیشتر عمر کوتاه خود را در فضایی کوچک در اصطبلی بدبو به دور از آفتاب و هوای آزاد و آزادی می گذرانند و زندگی ملالآورشان به زایمانهای سخت، دزدیده شدن پیاپی فرزندان و ماشین شیردوشی خلاصه میشود. فقط یک لحظه تصور کنیم اگر قرار بود ما را چند سال در یک اتاق زندانی کنند و پشت سر هم باردار کنند تا زایمان کنیم و شیر بدهیم چه حالی داشتیم؟
- به مرغهای به اصطلاح تخمگذاری فکر کنیم که از لحظهٔ بیرون آمدن از تخم تا لحظهٔ بریده شدن سر چیزی جز اسارت و خفگی حس نمیکنند و حتی فضای کافی برای راه رفتن یا باز کردن بالهایشان ندارند. تصور کنیم ما را با صدها و هزاران آدم دیگر در سالنی بدبو اسیر کنند تا تخم قاعدگی یا اسپرم ما را بگیرند و حتی فضای کافی برای راه رفتن یا باز کردن دستهایمان نداشته باشیم و مرتب به آدمهای دیگر برخورد کنیم و از شدت درماندگی و عصبانیت با آنها درگیر شویم!
- به گوسفندها و گاوهایی فکر کنیم که روی کشتی و کامیون از این کشور به آن کشور و از این قاره به آن قاره فرستاده میشوند و روزها و هفتهها در استفراغ و مدفوع خودشان و هم بندانشان مینشینند و میخوابند. اگر همین حالا ما را با صد آدم دیگر در یک کامیون بریزند و مجبور باشیم چسبیده به دیگران یک هفته بدون هوای کافی و هر نوع امکانی سر کنیم چه حالی خواهیم داشت؟
- به میلیاردها ماهی، لاکپشت، خرچنگ، میگو و صدها نوع حیوان دریایی دیگر فکر کنیم که آبشش یا عضو دیگر بدنشان در تورهای عظیم ماهیگیری که در دریا نصب شدهاند گیر کرده است، نه راه پس و نه راه پیش دارند و ساعتها و روزها در همان حالت تقلا میکنند تا نوبت مرگشان برسد.
- به حیوانات آزمایشگاهی فکر کنیم که از لحظهٔ تولد چیزی جز رنگ زندان و اسارت و شکنجه نمیبینند و هر لحظه منتظر یک آمپول، سم، سوختگی یا ضربهٔ مهیب دیگرند تا وقتی بمیرند. به حیواناتی که سر و فکشان روزها و هفتهها با گیره ثابت میشود و حتی نمیتوانند گردنشان را برگردانند و در همان حال، هر روز مواد سمّی جدید داخل دهان و چشم و بینیشان ریخته میشود که باعث خارش، درد، زخم و سوزش میشود. راستی ما چکار میکردیم اگر اینچنین اسیر بودیم وهر روز و هر ساعت قربانی شکنجه و دردها و بیماریهای نو؟
- به فیل نگونبختی فکر کنیم که سی سال عمرش را در یک مرکز تفریحی یا کار اجباری گذرانده است و از روابط اجتماعی با فیلهای دیگر محروم بوده است و حالا بعد از سی سال، در حالی که در اتوبان جابجایش میکنند چشمش به یک فیل دیگر میافتد و برای یک لحظهٔ کوتاه با او «دست و روبوسی» میکند! راستی اگر هر یک از ما را یک سال، ده سال، بیست سال، سی سال یا پنجاه سال از بودن با خانواده و همنوعانمان محروم میکردند و به اردوگاه کار اجباری برای یک حیوان دیگر میفرستادند چکار میکردیم؟ چگونه ساعتها و روزها و سالها را سر میکردیم؟
- به حیواناتی فکر کنیم که برای تولید گوشت در همین لحظه در اسارتگاههای بتونی یا فلزی کثیفشان که مملو از ادرار، مدفوع و بوی خفه کنندهٔ آمونیاک است اسیرند و حتی کف زیر پایشان مشبّک است و نمیتوانند به راحتی در قفسهایشان بنشینند و بایستند و نور خورشید را برای اولین بار در راه کشتارگاه می بینند.
- به مرغهایی فکر کنیم که در همین لحظه برای تولید گوشت در اصطبلهای خفقانآورشان اسیرند و از شدت درد پا در نتیجهٔ افزایش بیرویهٔ وزن در مدفوع خودشان چمباتمه زدهاند، پرهایشان ریخته است و تنها سرگرمیشان این است که ناامیدانه به هم نوک بزنند.
- به حیواناتی فکر کنیم که زیر پاهایشان از ایستادن بر روی قفسهای سیمی و مشبّک زخم شده است ولی مجبورند هر ساعت و هر روز و هر شب روی همان زخمها بایستند تا به کشتارگاه فرستاده شوند!
بله، میتوانیم به هزاران سناریوی دیگر که «دستپخت» خودمان است و انتخابهای روزمرهٔ خودمان عامل اصلی به وجود آمدن آنهاست فکر کنیم و چند دقیقه، فقط چند دقیقه، خودمان را جای «اسرا» و «بردگان» خودمان بگذاریم، موجودات بینوایی که تنها جرمشان تولد در دنیایی است که ما خود را «اشرف» و «تاج» آن میدانیم. آیا در حالی که چند هفته خانهنشینی با آن همه آسایش و آرامش و امکانات کلافهمان کرده است و به ما فشار میآورد، میتوانیم بیتفاوت از کنار این همه درد، اسارت، خفقان، درماندگی، آه و اشک و ضجه که خود ما خالق و سفارش دهندهٔ آنیم بگذریم؟ و اگر بگذریم، به نام عدالت، آیا سزاوار بدترینها و زشتترینها نیستیم؟ آیا حق داریم با این همه شقاوت و ظلم و بیتفاوتی، انتظار آیندهای روشن همراه با صلح و آرامش و خوشی برای خود و عزیزانمان داشته باشیم؟کرونا با همهٔ تلخیها و گرفتاریهایی که با خودش آورده است، یک فرصت است: فرصتی برای تامل و تجدید نظر دربارهٔ نوع رابطه و برخورد ما با سایر موجودات که در قابلیت درک رنج و خوشی با ما شریکاند. این فرصت را از دست ندهیم.