- توضیحات
- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
حفاظت از محیط زیست با کشتار سگهای بیپناه؟
یک سگ باید چقدر بداقبال باشد که در ایران به دنیا آمده باشد؟ بسیار بداقبال! این یک واقعیت است. سگها در ایران بسیار بدبختاند و این بدبختی فقط از آنجا نمیآید که آنها حیوان غیر انساناند و در ایران، قانونی برای حقوق حیوانات غیر انسان وجود ندارد. نه، فقط این نیست. آنها بیش از اندازه بدبختاند چون سگاند، حیوانی که اگر در برخی کشورهای دیگر به دنیا میآمد لااقل مقداری (نه به اندازهٔ کافی) قدر و منزلت داشت ولی در کشور ما نهتنها هرگز کسی تحویلش نگرفته است بلکه همیشه به واسطهٔ برخی آموزههای نادرست فرهنگی و پیشداوریها منفور و ناخواسته بوده است. «زندگی سگی» به حق در فرهنگ و زبان ما ایرانیان مصداق بدبختی و آوارگی و دربدری و نرسیدن و نداشتن امنیت و آسایش و آرامش است. این حیوانات به راستی هیچ ندارند به جز «کمبود» و «حسرت»! و انگار تمام اینها کافی نبود. حالا برخی مدعیان حفاظت از محیط زیست برای کشتار این موجودات بیگناه، این شهروندان بدون حقوق شهروندی دستور صادر میکنند و نسخه میپیچند تا به گفتهٔ خودشان پرنده و آهو و گوزن و گراز دوان در دشت و دمن از آسیب این حیوانات در امان بمانند. همان پرنده و آهو و گوزن و گرازی که دیریست دیگر زیستگاهی ندارد، آبی ندارد، غذایی ندارد و دم و دم بر زمین میافتد و جان به جانآفرین نثار میکند و اگر از بیآبی و بیغذایی نمیرد، شکار شکارچیانی میشود که از همان سازمان محیط زیست «مجوز شکار» گرفتهاند یا شکارچیانی که مجوز هم نگرفتهاند ولی در سازمانی که نه محیطبان کافی وجود دارد و نه امکانات کافی، چه کسی میخواهد جلویشان را بگیرد؟ چه طنز تلخ و دردناکی است در چنین شرایط ناهنجاری، تقصیرِ از میان رفتن گونهها را بر گردن سگهای بیچاره انداختن، سگهایی که معمولاً شکار نمیکنند حتی اگر معدهشان را با پلاستیک و کهنههای بیابانها پر کنند چون اصولاً شکار کردن بلد نیستند و اگر هم در این میان، تعدادی سگ به خوی شکارشان باز میگردند تقصیر کیست و اصولاً چند درصد نابودی حیات وحش را میتوان بر گردن این سگهای بینوا و جان بر لب رسیده انداخت؟ وضعیت محیط زیست در ایران چنان نابسمان است که گویی از چهار طرف چهار سپاه بر او تاختهاند: تغییرات اقلیمی که از اختیار برنامهریزان خارج است، تغییرات شدید اقلیمی در نتیجهٔ سیاستهای درازمدت اشتباه بدون توجه به تاثیرات زیستمحیطی درازمدت، شکارچیان مجاز، شکارچیان غیر مجاز، مردم گرسنهای که به هیچ جنبدهای حتی پرندگان مهاجر و ملخها رحم نمیکنند... و در این میان، چند سگ که گاهی از زور گرسنگی یا برای دفاع از قلمرو خود به چند حیوان حمله می کنند؟ شکستن کاسهکوزهٔ نابودی گونهها در ایران بر سر سگها مثل آن است که کسی در شهری که در معرض بمباران دائمی است و هر لحظه عمارت و پل و خانهای از آن فرو میریزد، فتوا به کشتار مورچهها صادر کند چون با چشم خودش دیده است که مورچهها در دیوار آشپزخانهای چند تا سوراخ ایجاد کردهاند و ممکن است در درازمدت شهر را براندازند!!! جداً؟؟؟ بله، سگها حیوانات وابسته به انساناند که در نتیجهٔ پرورش توسط انسانها جمعیتشان متناسب با گونههای دیگر رشد نکرده است و بهتر است کنار انسانها باقی بمانند و دوباره وحشی نشوند ولی آیا همین انسانها نیستند که بعد از هزاران سال همزیستی با سگها و پرورش و تغییر آنها حالا دیگر همزیستی با آنها را بر نمیتابند؟و بله! ممکن است یک سگ گرسنه زمانی به حیوانی حمله کند یا از قلمرو خودش در برابر حیوانی دیگر دفاع کند ولی آیا همین دلیلی نبود که انسانها شروع به پرورش سگها در کنار خود کردند؟بله جمعیت سگها باید کنترل شود ولی نه و یک میلیارد بار نه با کشتار! باید با پروژههای عقیمسازی خوشبرنامه و دقیق از زاد و ولد بیرویهٔ این حیوانات جلوگیری کرد و شرایطی به وجود آورد که این حیوانات بتوانند در کنار انسانها در آرامش و امنیت زندگی کنند و نیازی به بازگشت به بیابانها و خوی شکار نباشد. باید به مردم آموخت که این حیوانات هم شهروندان این سرزمیناند و از این آب و خاک سهمی دارند. باید مهربانی با این حیوانات و سایر حیوانات را به مردم آموزش داد. سازمان محیط زیست، یکی از سازمانهایی است که باید در جهت تحقق این آرمانها گامهای اساسی بردارد. اگر در تمام این سالها این سازمان هم و غمش را متوجه ارائهٔ راهکارهای اخلاقی و دوراندیشانه برای حفظ محیط زیست و حقوق همهٔ حیوانات، از جمله سگها، میکرد، امروز هم زندگی سگهای کشورمان تا این اندازه اسفبار نبود و هم حیات وحش کشورمان وضعیت شایستهتری داشت ولی متاسفانه به نظر میرسد هنوز هم برخی از مسئولین این سازمان به دنبال نابودی مورچهها هستند در حالی که شهر در معرض بمباران لحظه به لحظه است.