- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
حمایت از حیوانات در ایران و مرزی به باریکی مو!
در هر حرکت مثبت، آدمهایی هستند که حرکت را به بیراهه میکشانند. مسلماً اگر این افراد نباشند پیشرفت در کارها و نیل به هدف و آرمان نهایی، خیلی راحتتر و سریعتر صورت میگیرد ولی خب باید قبول کنیم که این آدمهای خرابکار همه جا، همیشه و در هر حرکتی هستند مخصوصاً اگر حرکتی تازه شکل گرفته باشد. حمایت از حیوانات در کشور ما هم یک حرکت تازه است و از این قانون مستثنی نیست. خوشبختانه در سالهای اخیر تعداد حامیان حیوانات در ایران بیشتر شده است. این، خبر خوب بود و حالا خبر بد: متاسفانه، تعدادی از این افراد در خلاف جهت منافع حیوانات عمل میکنند. این افراد را میتوان به چند دستهٔ کلی تقسیم کرد:
۱- عدهای که حیوانات را وسیلهٔ سودجویی قرار دادهاند و با این کار، اعتماد مردم را سلب کردهاند ومتاسفانه تعدادشان هم زیاد است.
۲- عدهای که خودشان را حامی میدانند ولی چون ذاتاً آدمهای درستی نیستند، بیشتر از آنکه بر روی کمک به حیوانات متمرکز باشند، روی تخریب گروههای حمایتی، شایعهسازی، غیبت و تهمتپراکنی و غیره متمرکزند. این افراد اگر چند تا حیوان را هم نجات بدهند، با رفتارهای ناهنجار خود و ایجاد بیاعتمادی نسبت به کارهای حمایتی باعث جلوگیری از کمک به تعداد خیلی بیشتری حیوان میشوند. خلاصه آنکه، ضرر این افراد خیلی بیشتر از کمکشان است و بهترین کاری که میتوانند برای حیوانات انجام دهند این است که از حرکتهای حمایتی خارج شوند.
۳- عدهای که خودشان را حامی میدانند ولی دچار بدبینی مفرط و مزمناند و آن را به همه چیز و همه کس تعمیم میدهند: این افراد، در نتیجهٔ یک یا چند تجربهٔ ناموفق در رابطه با افراد یا نهادهای فعال برای حیوانات نسبت به کارهای حمایتی بدبین شدهاند. این تجربههای ناموفق ممکن است واقعی باشند یا غیر واقعی. مثلاً ممکن است کسی به یک گروه کمک کند و بعد با مدرک به او ثابت شود که کمکش به حیوانات نرسیده است (تجربهٔ ناموفق واقعی) یا ممکن هم هست که کمکش به حیوانات رسیده باشد ولی انتظاراتش آنقدر غیر واقعی بوده باشند که دچار ناامیدی شده باشد و یا گرفتار تحریکهای روانی گروه ۲ شده باشد و فکر کند حتماً همین است که آنها میگویند و سر خودش هم کلاه رفته است (تجربهٔ ناموفق غیر واقعی).
اگر کسی به واقع به نام حمایت از حیوانات، قربانی سودجویی گروهی شده باشد خب حق دارد عصبانی و ناامید باشد. تا اینجا کاملاً قابل درک است ولی مسئله این است که این افراد، تجربههای بد خود را به همه تعمیم میدهند و آنقدر همه جا بذر بدبینی میپاشند که عملاً کسی جرات نمیکند برای کمک به حیوانات قدمی بردارد.و در این آشفتهبازار حرف و غیبت و راست و دروغ و تهمت و شایعه، سوال اصلی برای بسیاری از حیواندوستان این است: کمک کردن یا کمک نکردن؟ و یا به عبارت بهتر: اعتماد کردن یا اعتماد نکردن؟مسلماً وجود افراد سودجو، این الزام را به وجود میآورد که چشمبسته به هیچ کس یا گروهی اعتماد نکنیم. برای آنکه میزان خسارت افراد و گروههای سودجو را به حداقل برسانیم لازم است در نهایت هوشیاری و نظارت کمک کنیم و امکان سو استفاده را به حداقل برسانیم. بعضی از کارهایی که میتوانیم برای به حداقل رساندن این خسارتها انجام دهیم عبارتند از:
- هرگز به افراد و گروههایی که آدرس مشخصی ندارند و امکان مشاهدهٔ حیوانات و روند کار را به ما نمیدهند کمک نکنیم، مگر اینکه این اشخاص را از نردیک و شخصاً بشناسیم و از صداقت آنها مطمئن باشیم.
- اگر برای کمک به حیوانی به شخصی کمک مالی میکنیم از او بخواهیم مراحل نجات و بهبودی حیوان را به صورت مستمر گزارش کند (در بهترین حالت با فیلم).
- بهتر است تا جای امکان به جای کمک مالی، مستقیماً وارد عمل شویم و وسایل و مواد مورد نیاز پناهگاهها و نقاهتگاهها را خودمان تهیه کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم فرقی نمیکند واکسن باشد یا وسایل اتاق عمل یا مصالح یا غذا یا دارو. افرادی که دور از محلاند میتوانند این وظیفه را بر عهدهٔ دوستان قابل اعتماد خود بگذارند. خرید آنلاین یا پرداخت آنلاین به فروشگاهها راه دیگری برای خرید کالاها و مواد مورد نیاز است. البته، نهادها علاوه بر کمکهای غیر نقدی، به کمک مالی هم نیاز دارند مثلاً برای پرداخت دستمزد دامپزشک و کارگر و غیره. در صورت پرداخت کمکهای مالی از نهادها بخواهیم با ارائهٔ فاکتور مشخص کنند مبلغ دریافتی برای چه موردی خرج شده است.
- قبل از تحویل کالاهای نوی گرانقیمت، برچسبهای آنها را بکنیم تا احتمال فروش آنها به عنوان وسایل دست اول از بین برود.
- هنگام کمک کردن کاملاً شفاف عمل کنیم و در نهایت احترام و صداقت، برای مدیران نهادهایی که به آنها کمک میکنیم مشخص کنیم هدف ما از این کمک چیست؟ اگر کمک نقدی میکنیم برای چه کاری کمک میکنیم و توضیح بدهیم که انتظار داریم به ما نشان بدهد آن وجه دقیقاً برای آن مورد استفاده شده است مثلاً با ارائهٔ فاکتور، نشان دادن فیلم از انجام آن سرویس..
- اگر از پروژهای حمایت میکنیم، از دادن کمکهای کلان، چه نقدی باشد و چه کالایی، در یک مرحله خودداری کنیم، مگر آنکه یک نهاد را ۱۰۰ درصد بشناسیم و آنقدر با دستاندرکارانش کار کرده باشیم که اعتماد تجربی و شخصی کامل داشته باشیم. اگر نهادی را خوب نمیشناسیم و تا حالا تجربهای از کمک به آن نداشتهایم بهتر است قدم به قدم کمک کنیم و از اول برای آن نهاد مشخص کنیم انتظارمان در پایان هر قدم چیست و در چه صورتی حاضر خواهیم بود قدم بعدی را برداریم؟ در هر قدم، بر مراحل انجام کار یا سرویس نظارت کنیم.
- از افراد و نهادها بخواهیم دریافت کمکهای نقدی یا کالاهای نو یا باارزش را به صورت شفاف در گروههای اینترنتی خودشان اعلام کنند. اگر دوست نداریم اسممان در این گروهها بیاید میتوانیم خواهش کنیم بدون آوردن نام، نوع و مقدار کمک را ذکر کنند. این شفاف بودن، جلوی سودجوییهای کلان را میگیرد مثلاً یک شخص سودجو نمیتواند برای یک وسیله یا سرویس از چندین نفر پول بگیرد و چند برابر قیمت آن وسیله را جمعآوری کند. از طرف دیگر، گاهی پیش میآید که نهاد یا شخصی سودجو برای یک سرویس از حیواندوستان پول جمع میکند و در نهایت ادعا میکند که هیچ کمکی برای آن دریافت نکرده است و به همین علت، آن سرویس را به حیوانات ارائه نداده است.
خب تا اینجا یعنی «بستن راه سو استفاده» یک طرف قضیه است ولی این سکّه یک روی دیگر هم دارد که اگر مهمتر از این رو نباشد کماهمیتتر هم نیست:در همان حال که مراقبیم از علاقهٔ ما به حیوانات سو استفاده نشود، باید مراقب باشیم:
- بدون شواهد و دلایل محکم و مستند به کسی تهمتی نزنیم.
- با احترام با حامیان دیگر رفتار کنیم.
- با آبروی کسی بازی نکنیم.- هر تهمتی را بدون بالا و پایین کردن قبول نکنیم حتی اگر در نگاه اول «مستند» و «مستدل» به نظر برسد یا افراد زیادی آن را تکرار کنند. تا وقتی که به صورت مستقل تحقیق نکردهایم و از صحت یک اتهام مطمئن نشدهایم، آن را منتقل نکنیم و به اشتراک نگذاریم.
- در برآورد کردن کارهای یک شخص یا گروه حامی منصفانه عمل کنیم.
- انتظارات غیر واقعبینانه نداشته باشیم: انتظارات غیر واقعبینانه در هر نوع رابطهای سَم است و رابطهٔ بین حیواندوستان و گروههای فعال برای حیوانات هم از این قاعده مستثنی نیست. یک مثال ساده را در نظر بگیریم: فرض کنیم سرپرستی یک یا دو سگ را بر عهده داریم. چون تعداد سگها کم است در مراقبت از آنها سنگ تمام میگذاریم و از هیچ کاری برای آنها دریغ نمیکنیم، همه چیز در حد کمال در جای خودش است. حالا تصور کنیم که ۱۰ تا سگ داشته باشیم. آیا همچنان میتوانیم آن مقدار سرویس را بدهیم یا مجبوریم از خیلی چیزها بگذریم و فقط به چیزهای کاملاً ضروری برسیم؟ خب حالا تصور کنیم که ۱۰۰ تا سگ داریم... حالا تصور کنیم ۲۰۰ تا سگ داریم و هر روز هم چند تا حیوان زخمی و در حال مرگ و توله و غیره پشت در خانهمان قرار داده میشود....شاید در این صورت، اولین حیوانی که بمیرد تا چند هفته اشک بریزیم، حیوان دوم که میمیرد یک روز ناراحت باشیم و برای حیوان سوم، وقتی برای اشک ریختن نیست چون ۲۰۰ تا سگ دیگر داریم که باید برای برآورده کردن ضروریترین نیازهای آنها دست و پا بزنیم... در واقع، این عادی شدن مرگ و بیماری و بدبختی یک سیستم دفاعی مغز است. اگر قرار باشد هر پزشکی که در قسمت اورژانس کار میکند با دیدن هر بیمار با وضع وخیم بیخواب بشود و تا صبح نخوابد و همهٔ ۲۴ ساعت به چیزهایی که میتوانست طور دیگری پیش برود فکر کند، خب خیلی زود یا از تیمارستان سر در میآورد یا بیمارستان... همین قضیه در مورد افرادی که در پناهگاهها و نقاهتگاهها کار میکنند هم صادق است. آنها باید با امکانات خیلی کم به تعداد زیادی حیوان رسیدگی کنند و نمیتوانند همیشه به همان اندازهٔ یک حیواندوست که بیرون گود نشسته است عاطفی و احساساتی عمل کنند چون در این صورت، فقط در یک یا چند ماه دچار بیماری روحی و از کار افتاده میشوند. همیشه در قضاوت در مورد افراد فعال، سعی کنیم وضعیت آنها را درک کنیم، اگر ۳۰ درصد کارهایشان هم اشتباه است آن ۷۰ درصد باقیمانده را فراموش نکنیم. به گفتهٔ حافظ «هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند». سعی کنیم اول نیمهٔ پر را ببینیم و بعد نیمهٔ خالی را. انتقاد کردن، سادهترین کار دنیاست. به عنوان یک حامی، «دلگرم ماندن» و «دلگرم نگه داشتن» است که سخت است نه انتقاد کردن.
سخن آخر:
مرز بین حامی واقعی و غیر واقعی بودن، مرز بین دوستی واقعی و دوستی خالهخرسه، مرز بین کمک به حیوانات یا ضربه زدن به حیوانات، مرز بین اعتماد چشمبسته و بیاعتمادی و بدبینی مفرط گاهی به باریکی مو است و حرکت روی این موی باریک گاهی اصلاً کار آسانی نیست ولی اگر میخواهیم به حیوانات کمک کنیم، باید آن موی نازک را پیدا کنیم و حرکت روی آن را یاد بگیریم.