حیوان موذی

 

عادت کرده‌ایم به حیوانات دیگر برچسب‌ بزنیم. با برخی از این برچسب‌ها مانند «دام»، «حیوان باربر»، «حیوان آزمایشگاهی» سعی می‌کنیم هویت و فلسفهٔ وجودی یک موجود صاحب شعور و احساس را در سودی که به بشر می‌رساند خلاصه کنیم و به این نتیجه برسیم که بشر، صاحب و ارباب اوست و حقوق طبیعی مانند آزادی، اختیار و استقلال شامل حال او نمی‌شود. برخی دیگر از این برچسب‌ها مانند «موذی» یا «آفت» را زمانی به کار می‌بریم که می‌خواهیم حیوانی را که در جهت منافع ما عمل نمی‌کند یا در تضاد با آنهاست بدون کوچک‌ترین تامل و رحمی نابود کنیم طوری که اصولاً جایی برای مطرح شدن اصول اخلاقی وجود نداشته باشد. برای نمونه، با دادن عنوان «موذی» یا «آفت» به موش‌ها، راه را برای استفاده از انواع و اقسام روش‌های غیر اخلاقی مانند تله‌های چسبی، تله‌های سنتی شکنجه‌آمیز یا مواد سمی برای کشتن این حیوان هموار می‌کنیم طوری که بیشتر مردم به چشم یک ویروس یا میکروب به این حیوانات نگاه می‌کنند و حتی برای یک لحظه به این موضوع فکر نمی‌کنند که این موجود، یک حیوان پستاندار با پتانسیل عاطفی و هوشی بالاست، موجودی با حس همدردی زیاد و مادری به غایت دلسوز و فداکار...

اجازه بدهید در ادامهٔ این بحث روی همین عناوین «موذی» و «آفت» تمرکز کنیم. موذی! به راستی کدام حیوان، موذی است؟ واژهٔ «موذی» به معنای آزار یا زیان رساننده است. با توجه به این تعریف، اینکه یک حیوان، برای آدم‌ها آزاررسان است یا نه، یک امر نسبی است و بستگی به پارامترهایی مانند محل زندگی، نوع زندگی، شغل، منافع اقتصادی و نوع نگاه آدم‌ها به زندگی روی زمین و همچنین، جمعیت حیوان در آن منطقه دارد. برای نمونه:

  • در برخی از نقاط ایران و سایر کشورها، کشاورزان و باغ‌داران به گرازها به چشم یک «حیوان موذی» و «آفت» نگاه می‌کنند چون این حیوانات می‌توانند محصول آنها را بخورند یا به درخت‌های باغ‌ها آسیب برسانند.
  • برای یک دامدار یا مرغدار، یک گرگ، یوزپلنگ، ببر، شیر، روباه یا سمور، «حیوان موذی» محسوب می‌شود چون می‌تواند پیش‌دستی کند و «حیوانات او» را پیش از آنکه او به کشتارگاه بفرستد بدرد.
  • راکون‌ها برای بیشتر ما حیواناتی فوق‌العاده دوست داشتنی‌اند ولی در بسیاری از نقاط دنیا، از جمله اروپا، این حیوانات زیبا و دوست داشتنی، «حیوانات موذی» و «آفت» تلقی می‌شوند چون هنگام جستجوی حشرات در خاک مزارع، به محصولات کشاورزی آسیب می‌رسانند یا به غلات اندوخته شده در انبارها دستبرد می‌زنند یا میوه‌های باغ‌ها را می‌خورند. علاوه بر این، علاقه‌ای هم به ساختن لانه روی پشت بام خانه‌ها دارند و ممکن است به سقف منازل آسیب برسانند و البته به گفتهٔ برخی می‌توانند عامل انتقال بیماری‌ها باشند. حتی در برخی از نقاط دنیا این حیوانات را می‌کُشند و می‌خورند تا حداکثر استفاده از یک «آفت» را کرده باشند!
  • فیل‌های آفریقایی برای بیشتر مردم دنیا نمادی از ابهت و زیبایی‌اند، حیواناتی که مانند گروه بزرگی از گونه‌های دیگر در خطر نابودی‌اند. در حالی که گروه بزرگی از کارشناسان، دنبال راه‌هایی برای احیای این موجودند، این حیوان برای یک کشاورز آفریقایی که ورود یک گلهٔ فیل به مزرعه یا باغش می‌تواند باعث خرابی محصول یک سال بشود، یک موجود «موذی» و «آفت» محسوب می‌شود.
  • در برخی از نقاط دنیا مانند مالاوی در آفریقا، میمون‌ها برای کشاورزان و باغداران، حیوانات موذی و آفت محسوب می‌شوند چون محصولات کشاورزی را می‌خورند. در برخی نقاط دیگر آفریقا، میمون‌ها برای به دست آوردن غذا وارد منازل می‌شوند و میوه‌ها را با خود می‌برند و مردم به چشم دزد و آفت به آنها نگاه می‌کنند.
  • در مناطق توریستی ساحلی، ممکن است برخی از شرکت‌های توریستی به کوسه‌ها به چشم حیوانات موذی نگاه کنند چون می‌توانند با حمله به غواص‌ها، موج‌سواران و غیره، کار و کاسبی آنها را کساد کنند.
  • از نگاه گروهی از مردم ایران و برخی نقاط دیگر دنیا، گربه‌ها و سگ‌ها حیوانات آزاررسان و موذی‌اند چون به گفتهٔ آنها این حیوانات از زباله‌ها تغذیه می‌کنند، می‌توانند باعث انتقال بیماری بشوند، با پاره کردن کیسه‌های زباله باعث ایجاد آلودگی در شهرها می‌شوند...
  • در برخی نقاط دنیا با نرخ بالای شیوع هاری، سگ‌ها حیوانات موذی محسوب می‌شوند چون باعث انتقال بیماری می‌شوند...
  • بسیاری از مردم دنیا، موش را حیوانی «موذی» و «آفت» می‌دانند چون به محصولات کشاورزی و انبارهای آذوقه دستبرد می‌زند، اگر وارد منزل یا کارخانه شود می‌تواند کابل‌ها و وسایل را بجود و می‌تواند عامل انتقال بیماری باشد.

این لیست بسیار طولانی است. به طور کلی بشر حیوانات را به دو دسته تقسیم کرده است:

۱- موجوداتی که به بردگی کشاندن و استثمار یا شکارشان برای او منفعت دارد.
 
۲- موجوداتی که برای او سودی ندارند. در این صورت، اگر جمعیت یک گونه در منطقه‌ای آنقدر کم باشد که بشر با او دچار تضاد منافع نشود و به عبارت بهتر، متوجه حضور او نشود، این اقبال را دارد که از گزند مستقیم آدم‌ها در امان بماند اما سایر موجودات این دسته تحت عناوین مختلف توسط آدم‌ها نابود می‌شوند.

 

مسلماً از نگاه هر گونه‌ای از حیوانات، چند گونهٔ دیگر زیان‌آور و خطرناک محسوب می‌شوند. البته گونه‌های غیر انسانی، آنقدر باهوش نیستند که بتوانند مثل آدم‌ها حساب و کتاب کنند و ببینند کدام حیوان بیشترین آسیب مستقیم و غیر مستقیم را به آنها می‌رساند و به عبارت دیگر، کدام حیوان در رابطه با آنها «موذی‌ترین» است. از نگاه آنها حیوان آسیب‌رسان یا موذی، حیوانی است که خودشان یا فرزندانشان را شکار می‌کند یا در رقابت برای غذا و قلمرو ممکن است به آنها آسیب برساند ولی اگر حیوانات دیگر مانند آدم‌ها حسابگر بودند، آمار می‌گرفتند، استنتاج می‌کردند و متوجه می‌شدند به راستی بر روی این سیاره چه می‌گذرد، به چه نتیجه‌ای می‌رسیدند؟

  • اگر آن خرس قطبی، فک یا پنگوئن می‌دانست علت اینکه امروز هم مثل دیروز و روزهای قبل‌تر غذای کافی پیدا نمی‌کند، این است که بشر با ایجاد گازهای گلخانه‌ای، زمین را گرم و گرم‌تر و یخچال‌های قطب شمال و جنوب را ذوب و در نتیجه، زیستگاه‌ها و منابع غذایی آنها را نابود کرده است...
  • اگر آن آهو، خرگوش، موش، سنجاب، گوزن، بز کوهی، گاومیش، زرافه، گورخر و سایر حیوانات چرنده و جونده می‌دانستند علت آن که علفزارها و بیابان‌ها نابود شده‌اند و غذای کافی پیدا نمی‌کنند یا شیر کافی در سینه ندارند، این است که بشر، زیستگاه‌های آنها را تبدیل به مزرعه، شهر، روستا، کارگاه، فرودگاه و ده‌ها چیز دیگر کرده است یا با گله‌های چندصدتایی و حتی چندهزارتایی روی هر مرتع طبیعی پا می‌گذارد و چیزی برای حیات وحش باقی نمی‌گذارد...
  • اگر موش‌ها می‌توانستند حساب کنند بشر به تنهایی با سم‌خوار کردن و گذاشتن تله‌های چسبی و سنّتی برای آنها باعث شکنجه و کشتار چه تعداد فاجعه‌باری از هم‌نوعان آنهاست یا با پرورش، سوزاندن، مسموم کردن، بریدن اعضا و بیمار کردن سالانهٔ ده‌ها میلیون موش در آزمایشگاه‌های سراسر دنیا چه جنایتی می‌کند...
  • اگر آن جغد، باز، شاهین، عقاب، روباه یا سمور می‌دانست اینکه مسموم شده و دارد درد می کشد تا بمیرد، بر اثر خوردن موش‌هایی است که توسط آدم‌ها مسموم شده بودند...
  • اگر آن روباه، گرگ، گوزن، خرگوش، سنجاب، سگ آبی، سگ، آهوی غمگین یا یتیم می‌دانستند که اتوبان‌ها و جاده‌ها به طبیعت تعلق نداشتند و علت مرگ جفت یا فرزند یا مادرشان، جاده‌ای بود که بشر کشیده است و دشت و کوه و بیابان او را نصف کرده است... اگر آنها می‌دانستند که سالانه دو میلیارد حیوان دیگر هم در سینهٔ همان جاده‌ها و اتوبان‌ها به نقطهٔ آخر می‌رسند...

 

  • اگر سگ‌ها و گربه‌ها می‌دانستند که آدم‌ها مسئول جدایی آنها از طبیعت‌ و پرورش آنها و ایجاد این همه نژادهای غیر طبیعی در آنها هستند... همان آدم‌هایی که حالا دیگر تعداد زیادی از آنها را نمی‌خواهند و حضور آنها را در شهرها و روستاهای خود بر نمی‌تابند و آنها را عامل بیماری و آلودگی می‌نامند ولی همچنان به نژادسازی و توله‌کشی و پرورش آنها ادامه می‌دهند...
  • اگر راکون‌ها می‌دانستند دشمنی آدم‌ها فقط در تله‌ها و تفنگ‌هایشان خلاصه نمی‌شود و سالانه تعداد بیشماری راکون و حیوان دیگر، در شکنجه‌گاه‌هایی به نام «مزارع پوست» پرورش داده می‌شوند تا پوستشان روزی تبدیل به یک یقه، آذین چکمه یا زنگولهٔ کلاه بشود...
  • اگر آن پرنده که به شیشهٔ پنجره برخورد کرده و افتاده است می‌دانست که شیشه‌ها هم نه ساخت طبیعت بلکه ساخت بشرند و سالانه میلیارد‌ها پرنده فقط در نتیجهٔ تصادف با شیشه‌های پنجره‌ها جان خود را از دست می‌دهند...
  • اگر آن کبوتر نگون‌بخت می‌دانست اینکه گرسنه و بیمار باید به دنبال یک غذای ناسالم برای پر کردن شکم گرسنه‌اش، زمین کثیف شهری را گز کند از صدقهٔ سر آدم‌ است که روزی روزگاری او را از طبیعت گرفته و به عنوان کبوتر نامه‌بر یا حیوانی برای سرگرمی پرورش داده است، همان آدمی که حالا حضور همان کبوترها را در نزدیکی خود بر نمی‌تابد...
  • اگر آن تریلیون‌ها ماهی‌ که هر ساله در دسته‌های چند ده‌هزارتایی در تورهای غول‌آسا گرفتار می‌شوند، می‌دانستند که این همه رنج و عذاب و آن همه قتل‌‌عام‌های فجیع از صدقهٔ سر موجودی است که در زمان کنونی اصولاً به خوردن ماهی نیاز ندارد ولی از قضا استعداد شگرفی در ساخت ابزارهای شکنجه و کشتار دسته‌جمعی دارد...
  • اگر تمام حیوانات دریایی ماهی‌خوار می‌دانستند اینکه دریاها واقیانوس‌ها از ماهی‌ها خالی شده‌اند، نتیجهٔ زیاده‌خواهی و بی‌مسئولیتی بشر است که از یک سو صیدهایی با حجم‌های بهت‌آور می‌کند و از سوی دیگر، با آلوده کردن آب دریاها و اقیانوس‌ها با فلزات سنگین، نفت، فاضلاب کارخانه‌ها و دامداری‌ها باعث نابودی گونه‌های دریایی در ابعاد خیلی وسیع می‌شود...

 

  • اگر آن کوسه‌ها می‌دانستند هر ساله فقط برای تولید غذایی به نام «سوپ بالهٔ کوسه» ۱۰۰ میلیون کوسه توسط بشر صید می‌شوند، باله‌هایشان بریده می‌شود و بعد در حالی که هنوز زنده و در حال خونریزی‌اند به دریا برگردانده می‌شوند تا در قعر دریا جان بکنند...
  • اگر آن لاک‌پشت‌ها می‌دانستند مرگ تعداد زیادی از هم‌نوعانشان در نتیجهٔ خوردن پلاستیک‌های یک بار مصرفی است که در نتیجهٔ بی‌مسئولیتی آدم‌ها از اقیانوس‌ها و دریاها سر در می‌آورند و از بد روزگار، بسیار شبیه به عروس‌های دریایی‌اند که غذای گروه بزرگی از لاک‌پشت‌ها را تشکیل می‌دهند...
  • اگر آن پرندهٔ دریایی، آن فک، آن لاک‌پشت، آن لک‌لک، آن حواصیل، آن نهنگ که در نتیجهٔ خوردن پلاستیک یا گیر افتادن در تورها یا زباله‌های پلاستیکی در حال مرگ‌اند می‌دانستند که پلاستیک هم ساخت بشر است و زباله‌سازی، هنری است که انحصاراً در دست موجود دوپاست...
  • اگر آن میمون‌ها می‌دانستند اینکه مجبورند برای تامین غذایشان به مزارع یا منازل آدم‌ها بروند و دزدی کنند، از صدقهٔ سر همان آدم است که جنگل‌ها را نابود کرده و هر چیز قشنگی را که طبیعت به آنها داده است، از آنها دزدیده است...
  • اگر آن حیوانات وحشی که از دید آدم‌ها وارد شهر و روستا شده‌اند می‌دانستند که آنها نیستند که وارد شهر و روستای آدم‌ها شده‌اند بلکه آدم‌ها هستند که با گسترش مداوم شهرها، روستاها، مزارع، چراگاه‌ها و صنایعشان وارد قلمروی آنها شده‌اند و نه جایی برای زندگی و نه غذایی برای خوردن برای آنها باقی گذاشته‌اند...
  • اگر آن گنجشک‌ها و چرخ‌ریسک‌ها می‌دانستند اینکه مجبورند به جای «خواندن» مرتب داد بزنند از «برکات» همان آدم است که صدای گوش‌خراش وسایل نقلیه و کارخانه‌هایش جایی برای صدای دل‌نواز طبیعت باقی نگذاشته است...
  • اگر آن گاوها، گوسفندها، مرغ‌ها، بوقلمون‌ها، ماهی‌ها، بلدرچین‌ها، شترها، اسب‌ها، خرها و سایر حیوانات اسیر در دست آدم می‌دانستند بدون آدم الان کجا بودند و این جهنم‌ها را حتی در کابوس‌هایشان هم نمی‌دیدند...
  • اگر آن فیل‌ها، گوریل‌ها، یوزها، ببرها، کرگدن‌ها و صدها حیوان در حال انقراض دیگر می‌دانستند بشر باعث نابودی نسل آنها شده است و سیر صعودی جمعیت بشر، سیر نزولی جمعیت گونه‌هایشان بوده است...

 

  • اگر تمام آن حیوانات تشنه در مناطقی که بشر با سیاست‌های غلط مانند سدسازی‌های نابجا، منحرف کردن رودخانه‌ها به منظور رسیدن به سود اقتصادی یا سیاسی، استفادهٔ نادرست از منابع و سفره‌های آب زیرزمینی، تولید بی‌رویهٔ گازهای گلخانه‌ای و گرمایش زمین، چرای بی‌حد و حساب گله‌ها و غیره به بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف تبدیل شده‌اند می‌دانستند که تا همین چند سال پیش اینجا رودخانه‌ای، برکه‌ای، دریاچه‌ای، دشت حاصلخیزی بوده است که بشر آن را نابود کرده است...
  • اگر آن حیوانات نگون‌بخت اسیر در مناطق قیرپاشی (مالچ‌پاشی) شده می‌دانستند که این مادهٔ مذاب سیاه نکبتبار که هستیشان را می‌بلعد، یک بلای طبیعی نیست بلکه از سوی بشر نازل شده است...
  • اگر تمام آن پرندگان که از حشرات تغذیه می‌کنند و امروز خودشان و جوجه‌هایشان از گرسنگی می‌میرند می‌دانستند که جمعیت حشرات از صدقهٔ سر آدم با مواد و سموم شیمیایی‌اش چنین کاهش پیدا کرده است...

 

اگر... اگر... اگر...این اگرها آنقدر زیادند که بدون اغراق می‌توان صدها صفحه در موردشان نوشت. اگر همهٔ حیوانات به هوشی در حد انسان‌ها و یک علم جامع می‌رسیدند و متوجه می‌شدند از یک سو جمعیت بشر در طول یک قرن ۴٫۵ برابر شده است و از سوی دیگر، مصرف‌گرایی‌اش سر به فلک گذاشته است و بیشتر بلاهایی که بر سرشان می‌آید، از نابودی زیستگاه‌ها و نایاب شدن غذا تا تشنگی و بی‌آبی، از تصادفات جاده‌ای تا برخورد با شیشه‌ها و هواپیماها و توربین‌ها، از گیر کردن در قیر تا گرفتار شدن در تله‌ها و تورها، از مسموم شدن‌‌ها تا اسیر شدن‌ها در آکواریوم‌ها و سیرک‌ها و باغ‌وحش‌ها و تراریوم‌ها و قفس‌ها، از خفه شدن در دود و سرب تا کر شدن در صداهای ناهنجار، از استثمار و شکنجه شدن در دامداری‌ها تا زجرکش شدن در آزمایشگاه‌ها و مزارع پوست، از جنگ سگ‌ها تا گاوبازی، از رقص خرس‌ها تا رودئوها، از کتک خوردن‌ها تا قطع عضو شدن‌ها تا تغییرات ژنتیکی تا سفرهای طاقت‌فرسا به مقصد کشتارگاه‌ها و هزاران هزار مورد دیگر، همه و همه فقط از صدقهٔ سر مبارک موجودی به نام انسان است، فکر می‌کنید همگی یک‌صدا کدام حیوان را به عنوان «موذی‌ترین حیوان روی زمین» معرفی می‌کردند؟

نه! البته که حیوانات دیگر آنقدر باهوش و حسابگر نیستند که به چنین نتیجه‌ای برسند ولی خودمان چطور؟ کافیست فقط ذره‌ای با خودمان صادق و در حساب و کتاب‌هایمان روراست باشیم تا به این حقیقت ساده برسیم که ما تنها گونه روی کرهٔ زمین‌ایم که هیچ موجود دیگری از آزارمان، مستقیم یا غیر مستقیم، خواسته یا ناخواسته، حساب شده یا تصادفی، سیستماتیک یا موردی، در امان نیست. واقعیت تلخ آن است که ما عرصه را به شدت بر همهٔ موجودات این سیاره تنگ کرده‌ایم طوری که اگر همین امروز ناگهان از روی این سیاره محو شویم نه‌تنها هیچ اتفاق بدی برای موجودات دیگر نمی‌افتد بلکه همهٔ موجودات این سیاره به التیام و آرامش می‌رسند و شروع به بالیدن می‌کنند... با این اوصاف، آیا منصفانه است موجودات دیگری را که چنین از هستی ساقط کرده‌ایم «موذی»، «آفت» و در نتیجه، مستحق بدترین عذاب‌ها و مرگ‌ها بدانیم چون در تلاشی نابرابر برای بقای خود دست و پا می‌زنند؟

البته تمام این‌ها به آن معنا نیست که آدم‌ها نباید از حقوق و منافع خودشان دفاع کنند ولی به عنوان موجوداتی صاحب هوش و قادر به تشخیص پیامدهای کوتاه‌مدت و درازمدت اعمال خود و صد البته مدعی اخلاق، آیا شایسته‌تر نیست بستری از تامل، بردباری و تمایل برای هم‌زیستی سالم و یگانگی با سایر موجودات این سیاره فراهم کنیم و به جای آنکه فقط  بر روی سود و تمایلات لحظه‌ای خودمان تمرکز کنیم، حق حیات و حقوق طبیعی سایر موجودات زمین را هم در نظر داشته باشیم؟ هر چه باشد زمین فقط به گونهٔ ما تعلق ندارد و این موجودات هم مانند ما همین یک سیاره را دارند.