غذارسانی به گربه‌ها و کنترل جمعیت موش‌ها

گروهی با غذارسانی به گربه‌ها مخالف‌اند و آن را عامل افزایش جمعیت موش‌ها در شهرها می‌دانند. این گروه به سادگی نکات زیر را فراموش می‌کنند:

نکتهٔ اول: بیشتر گربه‌ها قابلیت شکار را تا حد زیادی از دست داده‌اند.

هزاران سال است که آدم‌ها گربه‌ها را برای مقاصد خود پرورش می‌دهند. این حیوانات تا حد زیادی از طبیعت خود دور افتاده‌اند. تعداد زیادی از گربه‌ها قابلیت شکار خود را از دست داده‌اند یا حداقل آنقدر شکارچیان ماهری نیستند که بتوانند با شکار، غذای مورد نیاز خود را تامین کنند. اگر غیر از این بود، این موجودات، همیشه در حال شکار بودند و نه جستجوی مداوم در زباله‌های آلوده برای پیدا کردن یک لقمه غذا!

ممکن است برخی بگویند غذارسانی در سال‌های اخیر باعث شده است که گربه‌ها قابلیت شکار خود را از دست بدهند. نه اینطور نیست! مگر ۵۰، ۴۰، ۳۰ یا ۲۰ سال پیش که غذارسانی‌ای نبود هر شب گربه‌ها به دنبال یک لقمه غذا در زباله‌ها نمی‌لولیدند؟

غذارسانی به گربه‌هایی که در شکار مهارت کافی دارند، باعث می‌شود که آنها تمایل کمتری به شکار داشته باشند (این نه‌تنها بد نیست بلکه در نکتهٔ دوم خواهیم دید که می‌تواند بسیار هم خوب باشد) اما گربه‌هایی که شکارچیان ماهری نیستند و مهارت‌های شکار آنها غذای مورد نیازشان را پوشش نمی‌دهد، اگر غذارسانی نشوند به اجبار از زباله‌ها سر در می‌آورند. هیچ گربه‌ای که مهارت شکار خوبی دارد و قادر است فقط با شکار، نیاز بدنش را تامین کند، داوطلبانه هر شب در زباله‌ها دنبال غذا نمی‌گردد.

نکتهٔ دوم: حتی اگر گربه‌ها بتوانند با تلفات زیاد به خوی نیمه‌وحشی بازگردند، این به نفع طبیعت و گونه‌های دیگر نخواهد بود:

در طول هزاران سال، جمعیت حیواناتی که توسط انسان‌ها پرورش داده شده‌اند مرتب افزایش پیدا کرده و برعکس، جمعیت گونه‌های وحشی مرتب کاهش پیدا کرده است. گربه‌ها هم از این قاعده مستثنی نیستند و جمعیت آنها متناسب با گونه‌های شکارچی که در طبیعت وجود دارند نیست. در نتیجه، بازگشتشان به خوی وحشی باعث بروز یک مشکل می‌شود:

گربه‌هایی که شکار می‌کنند، فقط موش‌ها را شکار نمی‌کنند، جوندگان دیگر، پرندگان، خفاش‌ها، قورباغه‌ها و غیره را هم شکار می‌کنند. این در حالی است که برخی از این گونه‌ها، در نتیجهٔ عملکرد بشر که به نابودی زیستگاه‌ها و کاهش قابل توجه منابع غذایی مانند حشرات منجر شده است، در حال انقراض‌اند. از طرف دیگر، این حیوانات، غذای گونه‌های شکارچی دیگر هم هستند که تعدادشان بسیار کم شده است و از کمبود منابع غذایی رنج می‌برند. بنابراین، این اصلاً به نفع محیط زیست نیست که گربه‌ها به خوی وحشی بازگردند و شروع به شکار گسترده کنند.

نتیجهٔ این طرز فکر و عملکرد اشتباه را برای نمونه در کشور نیوزلند می‌بینیم: در سال ۱۷۶۹ مردم تعدادی گربه را برای کنترل جمعیت موش‌ها با کشتی به نیوزلند بردند و شروع به پرورش گربه‌ها کردند. در سال‌های ۱۸۷۰ و در حالی که جمعیت گربه‌ها به تعداد قابل توجهی رسیده بود، تعدادی از آنها را برای کنترل جمعیت خرگوش‌ها در ۳۰ جزیرهٔ  نیوزلند به حال خود رها کردند. عدم رسیدگی به این حیوانات باعث شد که تعداد زیادی از آنها به خوی نیمه‌وحشی برگردند. جمعیت این حیوانات، مرتب افزایش پیدا کرد. در دهه‌های اخیر سازمان‌های حقوق حیوانات همواره نسبت به افزایش جمعیت گربه‌های نیمه‌وحشی (فرال) و ضرورت پروژه‌های «گرفتن، عقیم‌سازی و رهاسازی» در این کشور هشدار می‌دادند اما گوش کسی بدهکار نبود و نتیجه چه شد؟ در حال حاضر دولت نیوزلند گربه‌ها را به عنوان مسئول کاهش جمعیت و انقراض برخی از گونه‌های پرندگان در این کشور معرفی می‌کند و سعی می‌کند با هر روشی (حتی انتشار سم در طبیعت) آنها را نابود کند! مقصر کیست؟ گربه‌ها؟ نه! این حیوانات مثل همیشه تاوان ندانم‌کاری و بی‌مسئولیتی بشر را می‌پردازند همانطور که در چندهزار سال گذشته مرتب پرداخت کرده‌اند. بشر هنوز متوجه نشده است که نمی‌تواند یک حیوان را برای یک کاربرد خاص پرورش دهد و به جمعیتی نامتناسب با گونه‌های دیگر برساند و بعد این حیوانات را در طبیعت به حال خود رها کند و انتظار داشته باشد که طبیعت، اشتباهات او را صاف کند.

حیواناتی که توسط انسان پرورش داده شده‌اند، باید همیشه در کنار و زیر سایهٔ حمایت بشر باقی بمانند. رها کردن حیوانات پرورش داده شده مثل این است که بشر یک‌باره به این نتیجه برسد که «این همه کودکی که درست کرده‌ایم به چه دردی می‌خورند؟ اصلاً چرا ما باید این‌ها را بزرگ کنیم؟ باید این‌ها را در طبیعت رها کنیم. یا می‌میرند یا خودشان را تطبیق می‌دهند. طبیعت خودش کار خودش را بلد است.»

نه! وقتی ما مسئول و باعث و بانی پرورش و تغییر حیوانی هستیم، نسبت به دو چیز مسئول‌ایم و نمی‌توانیم از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنیم:

۱-وضعیت زندگی و سرنوشت خود آن حیوان

۲-تاثیرات منفی‌ای که ممکن است در نتیجهٔ رها کردن آن حیوان به حال خود متوجه طبیعت و سایر گونه‌ها شود.

رها کردن گربه‌ها به حال و روز بد خود، بی‌وجدانی و بی‌مسئولیتی محض است، هم در برابر خود گربه‌ها که قربانی زیاده‌خواهی بشرند و هم در برابر طبیعت و سایر گونه‌ها! در بهترین حالت، باید همه یا لااقل اکثر گربه‌ها توسط مردم به سرپرستی گرفته شوند و اگر چنین چیزی در کوتاه‌مدت امکان‌پذیر نیست، توسط مردم غذارسانی و درمان شوند و چه در حالت باخانمان و چه در حالت بیخانمان، به صورت گسترده عقیم شوند. در اینجا باید روی دو موضوع تاکید شود:

۱- گربه‌ها باید با دورریز کشتارگاه‌ها تغذیه شوند و نه با گوشت لخم چون در غیر این صورت، تقاضا برای گوشت افزایش پیدا می‌کند و حیوانات بیشتری در دامداری‌های جهنمی پرورش داده و شکنجه و کشته می‌شوند. علاوه بر آزار بی‌حد و مرز حیوانات در صنعت تولید گوشت، دامداری، از مهم‌ترین عوامل گرمایش زمین و نابودی محیط زیست است که به نوبهٔ خود باعث نابودی گونه‌های وحشی می‌شود.

۲- غذارسانی گسترده بدون عقیم‌سازی، مشکلات را بیشتر و عمیق‌تر می‌کند. عقیم‌سازی، یک رکن اساسی در حمایت از سگ‌ها و گربه‌هاست و باید بسیار جدی گرفته شود.

 

نکتهٔ سوم (شاید مهم‌ترین نکته): نه موش‌ها ویروس‌اند و نه گربه‌ها ویروس‌کُش!

موش‌ها نه ویروس‌اند، نه باکتری، نه میکروب و نه طاعون! آنها حیواناتی پستاندار، بسیار باهوش و باعاطفه با حس همدردی زیادند، مادرانی فداکار، موجوداتی دلسوز و اجتماعی با قابلیت‌های شگفت‌انگیزی که بسیاری از مردم از آنها چیزی نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند.

موش‌ها هم مانند تمام حیوانات دیگر می‌توانند بیمار شوند و بیماری‌ها را انتقال دهند. متاسفانه در این زمینه آنچنان اغراق شده است که برای بسیاری از مردم واژهٔ «موش»، مترادف با «طاعون» و بیماری کشنده است. موش‌ها این «بدنامی» بزرگ و سرنوشت شوم را بیش و پیش از هر چیز «مدیون» شیوع طاعون در قرون وسطی هستند، بیماری‌ای که جان انسان‌های بیشماری را در اروپا گرفت. در آن زمان گمان می‌رفت که کَک‌های موش‌ها عامل انتقال سریع بیماری بین مردم باشد. این در حالی است که نتایج تحقیقات و شبیه‌سازی‌های جدید از اطلاعات موجود از آن دوره نشان می‌دهند که به احتمال زیاد کَک‌های خود آدم‌ها باعث انتقال طاعون در میان آدم‌ها بوده است و نه کَک‌های موش‌ها! ولی برای موش‌ها دیر شده است! دیدگاهی که در طول چندین قرن در ذهن مردم نقش بسته است، به این سادگی قابل تغییر نیست. بسیاری از مردم طوری به موش‌ها نگاه می‌کنند انگار این موجودات در طبیعت اضافه‌اند و باید از صحنهٔ روزگار پاک شوند. این در حالی است که وجود موش‌ها در طبیعت یک ضرورت است و بدون این حیوانات، چرخهٔ اکوسیستم دچار اخلال می‌شود.

از طرف دیگر، به نظر می‌رسد همانطور که گروه بزرگی از مردم به موش‌ها به چشم بیماری یا آفت نگاه می‌کنند، به گربه‌ها هم به چشم قرص‌ها یا ماشین‌های آفت‌کُش که تنها حکمت وجودیشان نابود کردن موش‌هاست می‌نگرند. نه! گربه‌ها آفت‌کش آدم‌ها نیستند. ما از موجوداتی با پتانسیل عاطفی و فکری بسیار بالا صحبت می‌کنیم که انسان از طبیعت جدا کرده، پرورش و تغییر داده است. بنابراین، نسبت به آنها مسئول‌ است. صرفنظر از میزان موثر بودن روش گرسنگی دادن به گربه‌های بیخانمان برای مقابله با موش‌ها (که بسیار جای سوال دارد)، این یک راه حل کاملاً غیر اخلاقی است که حیواناتی را که همنوعانمان پرورش داده‌اند در خیابان‌ها و بیابان‌های بی‌رحم به سرما و گرما و تصادفات و گرسنگی و تشنگی و بیماری‌ها واگذار کنیم تا شاید جمعیت موش‌ها در شهرها کاهش یابد!

 

تکلیف موش‌ها چه می‌شود؟

متاسفانه همواره برای کنترل جمعیت موش‌ها از روش‌های خشونت‌آمیز و غیر اخلاقی‌ مانند پخش سموم یا تله‌های چسبی استفاده شده است و می‌شود، روش‌هایی که نه‌تنها در برابر موش‌ها بسیار بی‌رحمانه‌اند بلکه نسبت به کل طبیعت و گونه‌های دیگر غیر مسئولانه‌اند و از میان گونه‌های دیگر نیز قربانیان زیادی می‌گیرند.

این دیدگاه که نباید در شهرها و روستاها موشی وجود داشته باشد همانقدر بی‌معناست که بگوییم در شهرها نباید مگس، زنبور، گنجشک یا کلاغی وجود داشته باشد. اینکه کسی بگوید «دوست ندارم موشی در منزلم باشد» یک چیز است و اینکه بگوید «نمی‌خواهم موقع تردد در شهر چشمم به موشی بیفتد» یک چیز دیگر! هر کسی که دوست ندارد با موش‌ها هم‌خانه شود می‌تواند در صورت ورود موشی به منزل یا ملک خود، او را با تلهٔ زنده‌گیر بگیرد و در محیط بیرون رها کند. همچنین، کسانی که به گربه‌ها علاقه دارند می‌توانند با به سرپرستی گرفتن یک یا دو گربهٔ بیخانمان، در کنار دادن عشق و امنیت به این موجودات آسیب‌پذیر و در رنج، موش‌ها را هم از منزل خود دور نگه دارد (موش‌ها هرگز وارد خانه‌ای که در آن گربه وجود دارد نمی‌شوند حتی اگر گربه‌ها شکارچیان ماهری نباشند).

برای دور نگه داشتن موش‌ها از کارخانه‌جات و انبارها هم روش‌هایی وجود دارند مانند استفاده از مواد بدبوی خاص یا دستگاه‌های تولید صدا با فرکانس‌های خاص.

اما در سطح کلان:

بله اگر جمعیت موش‌ها در یک منطقه بسیار زیاد شود، می‌تواند باعث بروز مشکلات زیادی شود. بنابراین، بدیهی است که باید از رشد بی‌رویهٔ جمعیت موش‌ها در یک منطقه جلوگیری شود.

راه حل موثر کلان که کمتر مورد توجه قرار گرفته و می‌گیرد، مدیریت درست زباله و پسماند توسط شهرداری‌هاست.

علاوه بر این، خوشبختانه در سال‌های اخیر، شرکت‌های نوپا موفق به کشف مواد طبیعی‌ای شده‌اند که زاد و ولد در موش‌ها را برای مدت محدودی مختل می‌کنند و به این ترتیب، باعث کاهش موثر جمعیت موش‌ها می‌شوند. یکی از این شرکت‌ها، ماده‌ای به نام ContraPest ارائه کرده است (از اسمش مشخص است که هدف اولیهٔ سازندگانش، دوستی با موش‌ها نبوده است و به قول خودشان به صورت تصادفی موفق به کشف این مواد شده‌اند) که باید در قالب خوراکی در منطقه پخش شود و شامل دو مادهٔ اصلی است: ماده‌ای که باعث توقف تخمک‌گذاری در موش‌های ماده برای ۴۵ روز می‌شود و مادهٔ دیگری به نام triptolide که باعث توقف تولید اسپرم در موش‌های نر برای ۴۵ روز می‌شود. این ماده در قسمتی از شهر سیاتل که جمعیت قابل توجهی

از موش‌ها را دارد، آزمایش شده است و بر اساس مشاهدات، پس از چند ماه جمعیت موش‌ها ۹۰ درصد کاهش یافته است. بر اساس اطلاعات این شرکت، این ماده یک مادهٔ طبیعی کاملاً بی‌ضرر است که نه‌تنها موش‌ها را از روش‌های خشونت‌آمیز کشتار نجات می‌دهد، بلکه از آنجا که هیچ سمی در کار نیست، به طبیعت و گونه‌های دیگر (مخصوصاً گونه‌هایی که موش‌ها را می‌خورند) آسیبی نمی‌زند. تحقیقات در این زمینه ادامه دارند...

 به امید روزی که خشونت، راه هیچ سازمان مدیریت شهری یا انسانی در برابر هیچ موجود صاحب هوش و عاطفه‌ای نباشد.