- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
«شمارش معکوس»
توی ساحل شنی
میجنگه یه لاکپشت با مرگ
یه تکه تور سیمی
راهِ گلوشو کرده تنگ
اون طرف، یه حواصیر
داره تقلا میکنه سخت
نه، نه، پرواز ممکن نیست
با بالِ آغشته به نفت
تو دریا به جای ماهی و میگو
شنا میکنه زباله و پلاستیک
با هزار شکل و رنگ و بو
ریز و درشت، پهن و باریک
نمیآره دیگه دریا
برای ساحل، دُر و صدف
هدیهاش قوطی و فلزه
سیم و گازوئیل و فنر
اونجا بالای یه دیوار
با هزار امید و انتظار
تخم کرده یه پرنده
تو لونهای از تهسیگار
از جنگل سرسبز
فقط خاکستری مونده باقی
از اون همه زندگی
کسی نمیگیره سراغی
اونجا یه بچه غزال
آویزونه از سینهٔ خالی مادر
بقا بد جوری شده محال
همه آواره و دربدر
میمیرند هر لحظه
دستهدسته زنبور و پروانه
چند صباحی دیگه
میشن فیل و یوز افسانه
اینه بهشت ساخت بشر
پر از خودپرستی و شر
همه محکوماند به فنا
تو این جدال نابرابر
رودخونهها خشکیدند
دشتها شدند کویرِ تموز
از آسمون خشمگین
بلا نازل میشه هر روز
تو این دنیای وانفسا
آب داره حکمِ طلا
هوای پاک، دریغا
داره میشه یه رویا
میسوزه زمین یکتا
تو تب خودخواهی بشر
شعار قرن ما اما
«یکی بخر، دو تا ببر»
افسوس که نمیدونیم
قدر سخاوت این سیاره را
میسوزیم به حرص و آز
همه هستی و کاشانه را
میکنیم هر دم به اشارهای
گوشهای را سخت ویران
نمونده جنبنده و ذرهای
از آزار ما در امان
شمارش معکوسِ ساعت
دیری است که شده آغاز
آیا باز خواهد گشت
آبادی به این کره باز؟
آیا خواهیم دید زود
که تیشه به ریشهٔ خود زدهایم
که در این واحهٔ هستی
همه به هم گره خوردهایم؟
که پایان این بهشت برّین
پایان تلخ من و توست
سرنوشت ساکنان زمین
داستان خود من و توست؟
که نجات زمین
فقط تو دستهای من و توست؟