قلب

heart

و قلبم را

مانند پرچمی

بر سردر زندگیم افراشتم

و عشق ورزیدم

بی مرز و تبعیض

بر هر قلب تپنده‌ای

و نبضم

با ضرب نفس‌های آنان

که پناهی نداشتند

هم‌‌آهنگ شد

و مهرشان

مانند سبزینه‌ای زنده و گوارا

در رگ‌هایم جاری...

و دردهایشان

در سلسلهٔ اعصابم ریشه دواندند

و غم‌هایشان

از گونه‌هایم سرازیر شدند

و لبانم

به زبان آشوب خاموششان

به سخن آمدند

و شانه‌هایم

زیر بار محنتشان

و شرم ناتوانیم از رهاییشان

خم شدند

ولی نه!

من در جستجوی راه بازگشت نیستم!

دنبال راه آسان هم نیستم!

من قلبم را

مومنانه

مانند پرچمی معوج

بر سردر زندگیم افراشته‌ام

و به آن افتخار می‌کنم

چون برای مهربانی می‌تپد

چون نوید امید و زندگی و آزادی می‌دهد

حتی اگر پاره پاره و زخمی و اندوهگین باشد...