- توضیحات
- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
پروژۀ کبوترها
سه هفته از آمدنم به آلمان میگذشت، آن روز کار زیادی نداشتم و به عبارت دیگر فرصت کافی داشتم تا دچار حس غربت شوم. عصر پس از گرفتن نان از سوپرمارکت به انتهای پارک کوچکی که در نزدیکی خانه بود رفتم و در ده متری یک ساختمان غول پیکر قدیمی که پارک از یک طرف به آن محدود میشد روی یک نیمکت نشستم. تازه در افکارم فرو رفته بودم که متوجه شدم کبوتری در کنار من قدم رو میرود و گاه گاهی با امید و انتظار نیم نگاهی به پاکت نان من می اندازد. اینجا کبوترها را میشود همه جا دید: در پیاده روها، در میدانهای شهر، در ایستگاههای مترو و قطار... کمی از نانم را برایش انداختم. چند تا کبوتر دیگر هم از روی درختها پایین پریدند. بقیۀ نانم را تکه کردم و به اطرافم ریختم. هنوز تکه های نان به زمین نرسیده بودند که تعداد خیلی زیادی کبوتر از ساختمان بزرگ به طرف من پرواز کردند. در همۀ عمرم این همه کبوتر یک جا ندیده بودم. بقیۀ نانها را هم تکه کردم و برایشان انداختم ولی حتی با بیست برابر این مقدار نان هم نمیشد این همه کبوتر را سیر کرد... همه کمی منتظر شدند و بعد با ناامیدی به طرف همان ساختمان پرواز کردند. صبح روز بعد مثل کسانی که "رسالتی" دارند از خواب بیدار شدم. سریع به سوپرمارکت نزدیک رفتم. میخواستم یک گونی کوچک گندم یا ارزن بگیرم ولی پیدا نکردم. بالاخره سه کیسۀ یک کیلویی برنج خریدم و به طرف پارک راه افتادم. کسی در پارک نبود. با خیال راحت، کیسه ها را باز کردم و برنجها را در یک باغچۀ کشیده به صورت یک خط افقی خیلی دراز ریختم تا همۀ کبوترها بدون سر و کله زدن با هم بتوانند یک صبحانۀ حسابی بخورند. همانطور که برنجها را روی زمین میریختم صدای بالهای کبوترها بیشتر و بیشتر میشد. آخرین برنجها را از آخرین کیسه تکاندم و با رضایت نگاهی به بالا کردم ولی این حس رضایت زیاد دوام نیاورد چون از لابه لای انبوه کبوترهایی که روبروی من بال زنان بر روی زمین مینشستند، یک پلیس چاق و یک پلیس لاغر را دیدم که هر کدام با یک لیوان یک بار مصرف قهوه و با دهانهای نیمه باز روبروی من ایستاده بودند و چنان طلبکارانه به من نگاه میکردند انگار من یک سارقم که جلوی چشم تیزبین و بزرگوارشان در اتومبیلی را باز کرده است. من هم با تعجب نگاهشان کردم. یعنی ناراحت شده اند که در پارک آشغال (برنج) ریخته ام؟ ولی با این تعداد کبوتر، این برنجها تا ده دقیقه دیگر هضم شده اند! به روی خودم نیاوردم. میخواستم به طرف سطل آشغال بروم تا کیسه ها را دور بیندازم ولی هنوز دو قدم برنداشته بودم که پلیسها با شتاب به طرف من آمدند.
پلیس لاغر: لطفاً کارت شناساییتان را بدین.
من: برای چی؟ کارت شناسایی ندارم.
پلیس: پس پاسپورتتان را بدین.
من: پاسپورتم هم همراهم نیست.
پلیس لاغر: متاسفم پس باید با ما به ادارۀ پلیس بیایید.
من: برای چی؟
پلیس لاغر: معلومه، برای اینکه به کبوترها غذا دادید.
من (میخواهم بگویم "حتماً شوخی میکنید" ولی نمیدانم شوخی کردن به آلمانی چه میشود): خب غذا داده باشم، مگه ممنوعه؟
پلیس چاق: معلومه که ممنوعه.
من: کجا نوشته؟ اینجا که تابلویی نیست.
پلیس لاغر در حالی که قهوه اش را روی نیمکت قرار میدهد و دفترچه اش را در می آورد: تابلو نمیخواد. این قانون که فقط مال این پارک نیست. همه جای کشور غذا دادن به کبوترها ممنوعه. اصلاً همه جای اروپا همینطوره.
من (با آلمانی دست و پا شکسته): من از اروپا نمیام. جایی که من ازش میام فقط سه چهار تا چیزه که آزاده، یکیش هم غذا دادن به کبوترهاست.
پلیس لاغر (در حالی که سعی میکند کنجکاوی خود را پنهان کند): گفتید پاسپورتتان هم همراهتان نیست؟ خب من به مشخصات شما نیاز دارم. هیچ کارت دیگری هم همراه ندارید؟
من: نه، چرا؟
پلیس لاغر: خب باید برای شما برگ جریمه صادر کنم.
من: جریمه اش چقدره؟
پلیس لاغر نگاهی به پلیس چاق میکند. او هم شانه هایش را بالا می اندازد. پلیس لاغر نگاهی به صدها کبوتری که حالا دیگر بیشتر برنجها را خورده اند میکند و سرش را تکان میدهد: نمیدانم. نباید خیلی بیشتر از همین چند کیسه برنج باشه. من تا حالا کسی را به خاطر غذا دادن به کبوترها جریمه نکردم.
من: چرا ممنوعه؟
پلیس لاغر: خب برای اینکه تعدادشون زیاد میشه.
من: خب بشه. یعنی باید از گرسنگی بمیرند؟
پلیس لاغر: این تعداد کبوتر باعث مشکله. توریست هستید؟
من (با آلمانی دست و پا شکسته تر از قبل): نه اومدم بمونم ولی فکر نمیکنم کشوری که توش غذا دادن به کبوترها ممنوعه جای ماندن باشه!
هر دو پلیس نگاهی به هم میکنند. پلیس لاغر، نام و آدرس من را یادداشت میکند تا برایم برگۀ جریمه بفرستد. لیوان قهوه اش را از روی نیمکت برمیدارد و هر دو راه می افتند. بعد از چند قدم پلیس چاق به عقب بر میگردد و چند جمله میگوید که من متوجه همۀ آن نمیشوم ولی چیزی که میفهمم این است: "اگر خیلی میخواهید به کبوترها غذا بدهید، کسانی هستند که این کار را قانونی میکنند ولی در جاهای مخصوص. برین کشتارگاه. آنجا غذا میدن ولی جمعیتشان را هم کنترل میکنند...".
کشتارگاه؟؟؟ کنترل جمعیت کبوترها؟ سرم سوت میکشد. اگر قیافه اش در آن لحظه آنقدر جدی و در عین حال خیرخواهانه به نظر نمیرسید، فکر میکردم حتماً سر به سرم گذاشته است. دو روز طول کشید تا سر در بیاورم قضیه چیست. شهرداریها و برخی رسانه ها و البته گروهی از مردم ادعا میکنند تعداد کبوترها در شهرها خیلی زیاد شده است. سازمانهای حقوق حیوانات، بر این باورند که تعداد پرندگان زیاد نشده است بلکه تراکم آنها در محلهایی از شهرها که اتفاقاً جاهایی هستند که مردم نمیخواهند آنها را ببینند، زیاد شده است و از طرف دیگر، معتقدند یکی از مشکلهای فعلی آن است که با گسترش شهرها، تعداد زیادی از کبوترهای جنگلی که در حالت عادی فقط در جنگلها زندگی میکنند و روی درختها لانه میسازند زیستگاههای خود را از دست داده اند و مجبور شده اند به شهرها پناه ببرند. با این حال، سازمانهای حقوق حیوانات هم به زیاد شدن تعداد کبوترها در برخی از قسمتهای شهرها به عنوان یک مشکل نگاه میکنند، نه تنها برای آدمها بلکه برای خود این حیوانات. کبوترهای شهری به جای غذای طبیعی، از خرده نانهای ساندویچها و کیکها که مردم از روی خیرخواهی یا سهواً در کنار رستورانها و کافه ها روی زمین میریزند تغذیه میکنند. این غذاها که غذاهای سالمی برای این پرندگان نیستند، سیستم ایمنی و گوارشی پرندگان را ضعیف میکنند. آمار مرگ و میر در اثر بیماریها و گرسنگی و سرما خیلی بالاست. تعداد زیادی از این پرندگان هم قربانی تصادفات میشوند. متاسفانه تعداد زیادی از مردم هم روی خوشی به این پرندگان نشان نمیدهند چون در نتیجۀ تبلیغات بی رویه و تیترهای درشت و جنجالی روزنامه ها که فضولات این حیوانات را یکی از عوامل خسارت به ساختمانها و در نتیجۀ خسارت مالی توصیف کرده اند و همچنین، آنها را به عنوان عوامل گسترش بیماریها معرفی کرده اند، نسبت به این حیوانات بدبین شده اند. اگر چه در سالهای اخیر کارشناسان زیادی با ارائۀ نتایج تحقیقات خود و آمار نشان داده اند که این ادعاها تا حد زیادی بی اساس هستند، ولی پاک کردن یک ذهنیت اشتباه از جامعه کار بسیار سختی است. از سالها پیش، شهرداریها و سازمانهای دیگر، مانند شرکت قطار سعی کرده اند به روشهایی مانند پخش کردن سم و گاهی زنده گیری متوسل شوند. از طرف دیگر، کارشناسان معتقدند که بروز وضعیت بحرانی مانند نبود غذا و محل زندگی برای این حیوانات، نه تنها از تعداد آنها نمیکاهد بلکه باعث میشود آنها برای جلوگیری از انقراض نسل، تخم بیشتری بگذارند. تمام این مسائل باعث شده است که دوستداران حیوانات هم دست به کار شوند و در هر شهر، پروژه های ساختیافته و برنامه ریزی شده ای برای کنترل جمعیت این پرندگان به صورت انسانی راه اندازی کنند. در این پروژه ها، محلهای خاصی برای زندگی کبوترها ساخته میشوند و در همان محلها به آنها غذا داده میشود تا آنها را به این محلها جذب کنند. کبوترها خیلی زود جذب این محلها با لانه های پیش ساخته میشوند و تخمهای خود را در این لانه ها میگذارند. پس از هر تخم گذاری، دوستداران حیوانات تخمهای هر لانه را با تخمهای مصنوعی عوض میکنند طوری که کبوترها فکر میکنند روی تخمهای واقعی مینشینند. دوستداران حیوانات، با این روش توانسته اند تا حد زیادی جمعیت کبوترهای شهری را کنترل کنند. در شهر کوچکی که من در آن زمان ساکن بودم یک کشتارگاه قدیمی وجود داشت که خوشبختانه در دهه های اخیر مورد استفاده قرار نمیگرفت. در فضای پشت این کشتارگاه، دوستداران کبوترها یکی از این محلها ساخته بودند (جایی که پلیس چاق به آن اشاره میکرد). در شهرهای بزرگتر مانند فرانکفورت معمولاً چندین محل با چند صد لانۀ پیش ساخته در قسمتهای مختلف شهر وجود دارند و دوستداران حیوانات سعی میکنند، جاهای بیشتری درست کنند. در همان محلها غذارسانی انجام میشود و تخمها عوض میشوند. به این ترتیب کبوترها از پرواز به پیاده روها و ایستگاههای قطار و مترو و نزدیک شدن به رستورانها صرفنظر میکنند. علاوه بر این، در این پروژه ها محلهای مخصوصی برای نگهداری از کبوترهای زخمی و بیمار وجود دارند. موفقیت این پروژه ها مدیون کسانی است که به صورت داوطلبانه و شبانه روزی به این حیوانات کمک میکنند. حجم کار در این پروژه ها بسیار بالاست. برای نمونه، دفتر این پروژه در شهر فرانکفورت روزانه حدود 70 تماس تلفنی در مورد کبوترهای زخمی و بیمار دریافت میکند و چون بسیاری از مردم موارد را فقط گزارش میکنند، تعداد زیادی افراد داوطلب وجود دارند که سریع خود را به محل گزارش شده میرسانند تا کبوتر را با خود ببرند. کبوترها توسط دامپزشکان داوطلب در محل نگهداری کبوترها معاینه و درمان میشوند و در صورتی که بعد از درمان، قادر به زندگی مستقل باشند دوباره رهاسازی میشوند. در غیر این صورت، بقیۀ عمر خود را در پناهگاه کبوتران میگذرانند. در حال حاضر تنها در پناهگاه کبوتران فرانکفورت از 600 کبوتر به صورت دائمی نگهداری میشود. اگر چه دوستداران حیوانات با تلاش بی وقفۀ خود مشکلات روزانۀ تعداد زیادی از این حیوانات را حل میکنند، ولی تا حل نهایی این مشکلات راه درازی باقیست و آنها باید با چالشهای زیادی دست و پنجه نرم کنند مثلاً در شهر فرانکفورت با آنکه آنها توانسته اند با روشهای انسانی جمعیت این پرندگان را 25 درصد کاهش دهند، هر از چند گاهی شرکت قطار تلاش میکند این موفقیت را ناچیز جلوه دهد و برای بار دیگر، روشهایی مثل تله گذاری را رایج کند.
یادم نرود بگویم که من هرگز آن برگۀ جریمه را دریافت نکردم و حتی اگر دریافت میکردم، هرگز آن پلاستیک کوچک با یک مشت غله برای کبوترهای آسیب دیده و ضعیف از کیفم حذف نمیشد.
باشد که این نماد صلح روزی در صلح و آرامش زندگی کند. باشد که هر آنچه جان دارد از رنج نجات یابد...