- توضیحات
- نوشته شده توسط: تالین ساهاکیان
گهجد و خانهٔ در آتشش
خانهٔ اصغر، مشهور به «گهجد»، آتش گرفته بود. اصغر با سرعت به داخل خانه دوید. در پاسیو چشمش به مرغعشقهایش افتاد که سراسیمه خود را به دیوارهای قفس میکوبیدند. اصغر گفت:
«نه، من نمیتوانم استثنا قائل بشوم. شما که تنها عشقبازان این خانه نیستید! چندین بار خودم دیدم یکی از عزیزان آشپزخانه عین شما سرش را روی شانهٔ دیگری گذاشته بود و حتی یک بار حس کردم آنها هم مثل شما همدیگر را میبوسند. من یا همهتان را نجات میدهم یا هیچ کدامتان را چون همهٔ شما جاندارید و فرقی با هم ندارید!»
وقتی به اتاق نشیمن رسید گربهشان، مخمل، را دید که پشت اسباب و اثاثیهٔ آتش گرفته گیر افتاده بود. با دیدن او، برق امیدی در چشمان وحشتزدهٔ مخمل درخشید. او صدایش را بلندتر کرد و با همهٔ قوای باقیمانده با التماس به اصغر گفت «میوووووو» ولی اصغر گفت:
«نه، من نمیتوانم بین شما فرق بگذارم. از کجا معلوم که آنها هم در همین لحظه مرا صدا نمیزنند و التماس نمیکنند؟ من یا همه را نجات میدهم یا هیچ کدامتان را چون شما همه جاندارید و نباید بینتان تفاوت قائل شد!»
و به راه خودش به طرف آشپزخانه ادامه داد. داشت از کنار اتاق خواب رد میشد که چشمش به آکواریوم ماهیها افتاد. ماهیها هم فهمیده بودند که اینجا دارد اتفاقات ناگواری میافتد. چشمهایشان داشت از حدقه بیرون میزد و آسیمهسر از این طرف آکواریوم به آن طرف آکواریوم شنا میکردند. اصغر گفت:
«نه، درست است که شما چشم و گوش و مغز و عصب دارید ولی این نباید باعث شود که من بین شما و آنها که اینها را ندارند تمایز قائل بشوم. من آدم برابریخواهی هستم و نمیتوانم به آرمانهایم پشت کنم. متاسفم چون شما همه جاندارید و نباید بین شما تفاوت قائل شد.»
و بالاخره به آشپزخانه رسید. پنج دقیقه بعد اصغر با سه تا گلدان جعفری و مرزه، چند عدد سیبزمینی، یک عدد گوجهفرنگی و تعدادی هویج بیرون خانهاش ایستاده بود و شاهد فرو ریختن خانهاش بود. شوربختانه او فرصت پیدا نکرد که برگردد و مرغعشقها، مخمل و ماهیها را نجات دهد. او نگاهی به جعفری، مرزه، سیبزمینی، گوجه و هویجهایی که نجات داده بود انداخت و گفت:
«مهم این است که من ثابت کردم فرق نمیگذارم.»
و حس کرد که یکی از جوانههای سیبزمینی به او چشمک میزند و لبخند ملیحی بر صورت جعفریها نشسته است.
او به یک رستوران رفت و یک خورش قورمهسبزی جانانه، شامل مقدار فراوانی جعفری و گشنیز و ترهٔ اخم کرده، ۲۰۰ گرم گوشت گوسفند و مقداری لوبیا و نصف عدد پیاز همراه یک پلو شامل تعداد بیشماری دانهٔ برنج بدبخت گریان سفارش داد و به قول خودش به رگ زد تا حالش جا بیاید. آخر او طرفدار سرسخت برابری بود و عقیده داشت اگر جعفری، گشنیز، تره، پیاز، لوبیا و برنج میخورد باید حتماً گوسفند هم بخورد تا عدالت رعایت شود. صبر کنید! اگر میخواهید بگویید که برای تولید آن مقدار گوشت، چندین برابر علوفه و غله و سویا کشت (و کُشته) شده بود تا به مصرف غذای گوسفند برسد باید بگویم سخت در اشتباهاید! درست است که بیشتر محصولات دامی که اصغر میخورد، از دامداری صنعتی میآیند و برای تولید هر کدام «تعداد» خیلی زیادی گیاه کاشته و کُشته میشوند وحتی برای کِشت آنها جنگلها را نابود میکنند که به نوبهٔ خود باعث کشته شدن تعداد بیشماری درخت میشود و از هزار راه مختلف به محیط زیست و گیاهان و حیوانات آسیب میزند، ولی باید بگویم استثناً این گوسفند در بیابانها چریده بود. حالا لابد میخواهید بگویید که چریدن گلهها باعث تبدیل صحراها به بیابانهای خشک و بیآب و علف میشود و هم پوشش گیاهی را از بین میبرد و هم حیات وحش را. آقای گرامی، بانو جان، یعنی شما انتظار دارید اصغر فلکزده تنهایی به همهٔ این مسایل فکر کند؟ جانم کمی انتظاراتتان را پایین بیاورید، چه خبر است؟! دیگر شورَش را درآوردید. اصل موضوع را دریابید:
مهم این است که اصغر با نجات آن عزیزان از آشپزخانه ثابت کرد که به آرمانهای خودش پایبند است و اگر روزی روی دیوار هفت تا گیاهخوار مینویسد «گیاهان هم جان دارند»، لااقل در عمل هم جان گیاهان برایش «همانقدر مهم» یا شاید بهتر است بگویم «همانقدر بیاهمیت» است که جان پرندگان و پستانداران و ماهیها. حالا شما میگویید «ولی او در مقایسه با گیاهخوران گیاهان بیشتری می کُشد»؟ خب بکُشد! به من و شما چه مربوط است؟ اگر درعمل گیاهان بیشتری میکشد و میخورد، عوضش گوسفند و گاو و ماهی و مرغ و شتر و میگو و بلدرچین و غیره هم میخورد. مثل من و شما نیست که فرق بگذارد! این یعنی برابری! این یعنی عدالتخواهی! البته دروغ نگویم، من خودم کمی نگران مرزهای این عدالتخواهیام. ترسم از این است که اصغر روزی برای اثبات اینکه هیچ موجود جانداری با موجود جاندار دیگر فرق ندارد، آدمها را هم بخورد ولی خب آن بحث دیگری است. «انشالله» که تا حالا نخورده است!
آفرین به اصغر که نشان داد بر خلاف آن گروه از مخالفان گیاهخواری که هر روز روی دیوار صد تا گیاهخوار مینویسند «گیاهان هم جان دارند» ولی وقتی خانهشان آتش میگیرد، نه گربه را نجات میدهند، نه مرغعشقها را، نه ماهیها را، نه جعفری و هویج و سیبزمینی و پیازها را و فقط و فقط به فکر نجات پول و مدارکشان هستند، به راستی شایستهٔ لقب و شهرت «گهجد» (مخفف گیاهان هم جان دارند) است. آفرین!
تالین ساهاکیان، یک وگان که عدالت را بین هویج و گوسفند رعایت نمیکند (به شدت هم شرمندهٔ اخلاق عدالتخواهانهٔ شما گهجدهای عزیز هست)
پاورقی:
این نوشته فقط یک شوخی است با کسانی که از گیاهخواران انتقاد میکنند چرا حیوانات را نمیخورند ولی گیاهان را میخورند یا به عبارت سادهتر، به گیاهخواران میگویند باید هم گیاهان را بخورید و هم حیوانات را!